دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2615
تعداد نوشته ها : 7
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
به نام خداوند جان و خردمنت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت ، هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون بر میاید مفرح ذات پس در هر نفس دو نعمت است و بر هر نعمت شکری واجب .از دست و زبان که برآید                    کز عهده شکرش به در آیدبد ترین جانوران نزد خداوند کسانی هستند که در شنیدن و بیان سخن حق ناتوانند و تعقل نمیکنند.(سوره انفال) ( ای انسان چه باعث شد به خدای کریم خود مغرور گردی.  سوره انفطار )( قسم به عصر که انسان همیشه در خسران و زیان است ، جز آنان که عمل صالح انجام داده و به رعایت حق یکدیگر را سفارش کرده و صبر کردند . سوره والعصر ) مهم ترین اصل آفرینش لذت است و هرآنچه سد راه لذت قرار بگیرد منفور و معدوم است، حضرت حق باری تعالی از خلقت  تمام ارکان واجزا مخلوقات لذتی ابدی بر خود قرار داد . و از پس خلق انسان بر خودش وتمام هستی تبریک گفت و لذت عظیمی را به منصحه ظهور گذاشت. خداوند لذت را برای انسان وانسان را برای لذت آفرید .  اما برای لذت بردن مراتبی را قرار داد تا هر کس بسته به لیاقتش از آن بهره ببرد و بالاترین حد آن به بالاترین دارنده شعور اختصاص داد . انسان را شعوری ابتدایی بخشید تا خودش را دریابد و شعورش را پرورش و گسترش دهد تا به حد کمال برساند . پس برای حرکت و سعی وسوسه را قرار داد تا هم محرک باشد و هم ممتحن پس هوش را قرار داد تا ابزار حرکت را بیابد و غریزه را قرار داد تا حیات را بقا بخشد .نتیجه آنکه موجودی کامل خلق کرد که خودش راه تکامل  و تعالی خودش را بتواند بشناسد ،بیابد، بسازد و درنوردد. انسان هیچ کاری انجام نمیدهد جز آنکه در آن کار برای خودش یا دیگری لذتی نهفته باشد . و اما درجات لذت ؛ لذت را باید اول شناخت زیرا لذاید غیرواقعی نیز وجود دارند که در نهایت به عذاب ختم میشوند اما چون ظاهری آراسته و سهل الوصول دارند بنی آدم معمولا آن را می پسندند و از پی آن به گمراهی میروند. بهترین راه شناخت لذت دیدن و تاثیر آن بر پیرامون است و درجات آن بسته به بقاو طول عمر لذت دارد هر اندازه که زمان بیشتری تداوم یابد ارزش بالاتری میابد تا به جاودانگی بپیوندد. و آن بستگی به میزان شعوری که این لذت را می آفریند دارد. لذت آفرینش را شعوری بی همتا آفریده که ازل تا ابد را در بر میگیرد . لذت هدایت خلق و نشان دادن راه سعادت بسوی ابدیت شعوری عظیم را تداعی میسازد .لذت یک کشف یا اختراع تا پایان انتفاع از آن پابرجاست و نشان از شعور پدیدآورنده دارد . لذت کار، تحصیل، نیکی کردن ، خانواده داشتن ، مفید و موثر بودن، خوردن ،آشامیدن،‌ارتباط داشتن، مالکیت ، بر خورداری از امکانات و.... هرکدام میزانی از شعور را نشان می دهند. اما همه لذتها موقعی واقعی هستند که  به احساس سردی و پوچی نگرایند وجذابیت در آنها تداوم داشته باشد. شعور و وسوسه ، هوش و غریزه چهار عنصر در هم آمیخته ای هستند که وجود انسان را معنا میبخشند که  نبود هر یک از آنها حکمت خلقت را بی معنا و برتری هر کدام از انها بر سه عنصر دیگر سرنوشت و منش او را رقم میزنند  .لذتی که در آن آثار برتری شعور متبلور وآشکار باشد لذت حقیقی و چنانچه ناشی از تسلط وسوسه یا غریزه یا هوش  باشد لذت کاذب( که به عذاب منتهی میشود) میتوان قلمداد نمود.   خداوند در خلقت آدم(ع) از روح الهی خود بر کالبد خاکی او دمید.و اینگونه شعور را با وجود انسان درآمیخت.  آنگاه تمام فرشتگان به امر الهی بر آدم سجده کردند جز ابلیس . ابلیس غرور ورزیده و امتناع کرد واز پس لذت کاذب خود پسندی به لعنت ابدی گرفتار شده، و لذتش به عذاب ابدی تبدیل گردید. پس بر گناه خویش اصرار ورزیده مهلت خواست و خداوند او را تا قیامت مهلت داد. او به عظمت خداوند قسم یاد کرد که آدم(ع)و فرزندان آدم(ع) را به گمراهی و تباهی کشاند ، جز آنان که خواست الهی را فراموش نمیکنند . او گفت در وجود آدمیزادگان از بالا و پائین ، چپ و راست  پس و پیش و هر راهی که ممکن باشد وارد میشوم و انان را به وسوسه  گمراه میکنم . که  اینگونه وسوسه نیز  در کالبد آدمی  راه یافته و باعث نا فرمانی او شد  . شیطان آدم(ع) را به خوردن میوه ممنوعه   وسوسه کرده ولذت جاودانگی را به او نوید داد ولی از انجایی که خاستگاه این لذت وسوسه بود به عذاب ختم شد . اولین گناه رقم خورد،  زشتیهای آدم هویدا گردید واز پس آن به  امر الهی بر زمین خاکی هبوط کرد . پس خداوند رحمان  آدمی را به لذت توبه دعوت نمود لذتی ناشی از شعور .( شیطان اولین موجودیست که غرور ورزیده، به نادانی تصمیم گرفت خواسته اش را بر خواست الهی برتری بخشد و هر آنکس که این کند یقین داشته باشد اسیر وسوسه گردیده و پا جای پای شیطان نهاده بسوی تباهی رهسپار است) آدمیزادگان  بر روی کره خاکی برای بقا و ادامه نسل به غریزه و هوش نیاز داشتند که از پیش این دو عنصر به خاطر ادامه بقائ مخلوقات زمینی وجود داشت و فرزندان آدم این دو عنصر حیاتی را درآمیزش با زمینیان ازآنان به میراث بردند و زندگی شروع شد.شعور در قلب ، وسوسه در حواس ، غریزه در خون، وهوش در مغز انسان ماوا گرفت .چنان که هر کدام از آنها را از انسان بگیرند حیات او منقطع میگردد.  تمامی انسانها تابع این چهار عنصر حیات در پی کسب لذت زندگی می کنند و   همیشه یکی از این چهار عنصر بر دیگر عناصر تسلط وبرتری پیدا کرده زمام امور بشر را به دست میگیرد.  برای آنان که طالب هدایت هستند بسیار مهم است که بدانند در هر زمان کدام عنصر بر وجود آنها حاکم است  و هر آنکس که بتواند عنصر شعوررا در امور خود شناخته  و قدرت بخشد و در طول مسیر زندگی  بر سه عنصر لازمه دیگر مسلط گرداند ، راه تعالی و تکامل را یافته به واقع لذت برده، اسب شرف از گنبد گردون بجهاند.آنکس که  نداند و نداند که نداند             در جهل  مرکب  ابدالدهر  بمــــــاندآنکس که نداند وبداند که نداند                      لنگان خرک خویش به مقصد برساندآنکس که بداند و نداند که بداند              بیدارش   نمائید که تا خفته   نمــــاند آنکس که بداند و بداند که بداند              اسب شرف از گنبد گردون بجهــــاندپوشش انسان، به اندازه تاریخ آفرینش او قدمت دارد. پوشش و لباس هر انسان، بیانگر هویت او در جامعه است. اما آن چه در همه عصرها دیده می شود، توجه ویژه به حفظ حجاب و حرمت زنان و مردان مسلمان بوده، حجابی که در عین زیبایی و آراستگی، متناسب با هویت و شخصیت افراد جامعه باشد. نکته قابل تأمل در بحث حجاب اسلامی افراط و تفریط های رایج در جامعه است که باعث شده جوانان نتوانند در شرایط عادی پوشش مورد نظر خود را انتخاب کنند. از این رو، پوشش جوانان، هم اکنون تبدیل به یکی از اساسی ترین چالش های خانواده های ایرانی شده، نسل جوانی که هم می خواهد زیبا و آراسته بپوشد و هم مطابق عرف و شرع اسلامی در جامعه رفتار کند.علاوه بر کارکردهای عمومی پوشش یعنی جلوگیری از سرما و گرما و کارکردهای ثانویه یعنی عفت و حیا است که اغلب مردم از آن مطلع هستند، یکی از مهمترین کارکردهای پوشش، بحث زینت است. در شرع مقدس اسلام پوشش از این منظر مورد توجه قرار گرفته و اسلام به ظاهر مرد و زن مسلمان توجه زیادی نشان داده است. از سوی دیگر استانداردهای لازم پوشش زن و مرد در اسلام معرفی شده است اما جنبه های پوشش تابعی از شرایط زمانی و مکانی و قابل تغییر است بنابراین مردم مسلمان ایران نیز به تبع شرایط موجود زمانی و مکانی می توانند به تنوع رو آورند. آنچه امروز به معنای «مد» وجود دارد و تنوع زیادی از حیث رنگ و مدل برخوردار است، باید طبق شئونات اسلامی وارد جامعه شود. این کار باید توسط گروهی از متخصصان امر از جمله طراحان لباس صورت بگیرد تا شاهد تنوع در پوشش و در ارائه مدل های جدید پیشتاز باشیم. از این نظر تفاوت طراحان ما با طراحان خارجی در این است که آن ها استانداردی ندارند در حالی که ما استاندارد داریم و آن احکام شرع است. جامعه شناسان نیز باید همکاری نزدیکی با طراحان داشته باشند تا مخاطب شناسی کنند و تنوع رنگ و لباس را متناسب با شرایط فردی و اجتماعی اقشار مختلف ارائه دهند.مطالعه مردم شناسان در باب فرهنگ پوشش در سراسر ایران نشان می دهد طی ٦ هزار سال گذشته مردم ایران هرگز پوشش های عریان و نیمه عریان نداشته اند و از این حیث، مردم شناسان منابعی بسیار غنی در مناطق مختلف برای الگو گرفتن و ایجاد تنوع در لباس دارند و می توانند کمک بزرگی برای طراحان لباس باشند.به هر حال باید تلاش کرد تا پوشش را در قالبی امروزی تر مطرح کرد تا مقبول جامعه باشد و مخاطبان با  سلیقه های متفاوت بتوانند از آن استفاده کنند. باید توجه داشت که گاهی اوقات آنچه به نام شرع در عرصه پوشش مطرح می شود، سلیقه ها و عرف امروز ماست و ربطی به شرع ندارد. استاندارد پوشش همان است که مرجعیت اعلام می کند و غیر از آن هرچه هست، عرف غلط رایج در جامعه است.یکی از دلایل ناکامی ارائه پوشش متناسب و امروزی برای مردم، ارائه نکردن الگوهای مناسب در این زمینه است. ارائه یک قالب خاص برای همه، اشتباه بزرگی است زیرا همه طیف های جامعه قطعا در آن نمی گنجند و باید تمام سلیقه های اقشار مختلف را مورد توجه قرار داد و حجاب را طیف بندی و به عنوان مثال به شکل حجاب برتر، حجاب مطلوب و حجاب ایده آل مطرح و تعریف کرد.به عبارت دیگر ما باید حداقل استاندارد پوشش را مشخص کنیم و بعد افراد جامعه را آزاد بگذاریم تا نوع پوشش خود را انتخاب کنند، بنابراین باید تنوع در پوشش داشته باشیم تا دختر و پسر جوان مجبور به پوشیدن یک مدل لباس ثابت نباشند و از آن دلزده شده و به سمت پوشیدن لباس های تقلیدی و اغلب ناهنجار بروند. از سوی دیگر اغلب خانواده های ایرانی مقید و دارای معیارهای اسلامی هستند اما وضعیت پوشش جوان قبل از خانواده، توسط مدرسه و رسانه ها شکل می گیرد.در آموزش و پرورش کنونی، لباس فرم یک رنگ و ثابت برای بچه ها در مدارس و مربوط کردن نمره انضباط به نوع پوشش و توضیح ندادن فلسفه پوشش به دانش آموزان، از مهم ترین اشتباه ها در سیستم آموزشی است که باید اصلاح شود.رسانه ها نیز نقش به سزایی در ارائه پوشش های متنوع دارند و بچه ها از تلویزیون، سینما و... پیام های رسانه ای متعددی دریافت می کنند و تحت تاثیر قرار می گیرند، تاثیری که شاید خیلی دیر از ذهن جوان یا نوجوان پاک شود.در هر حال باید توجه داشت مشکل حجاب جوانان را باید ریشه یابی کرد و با برخوردهای سطحی امیدی به حل این مشکل وجود ندارد.درباره نقش خانواده و والدین درباره پوشش: به طور مسلم بخشی از رفتار جوانان، تقلیدی است، در واقع نسل جدید، به نوعی تکرار نسل قبل است. وقتی والدین کمتر حجاب را رعایت کنند نمی توان از فرزندان توقع داشتن پوشش صحیح را داشت.اما گاهی اوقات هم جوان یک خانواده متدین، پوشش صحیحی ندارد در چنین مواقعی باید فلسفه پوشش برای نوجوان یا جوان توضیح داده و خط قرمزها با احتیاط برای او روشن شود. سخت گیری در چنین مواردی بی فایده است و هرگز نباید حداکثرها را از جوان بخواهیم و از آن جایی که رفتار تابعی از نگرش و نگرش تابعی از دانش است بنابراین تا زمانی که او دانش و اطلاعات کافی درباره پوشش نداشته باشد، نمی توانیم از او انتظار رعایت حجاب را داشته باشیم زیرا رفتارهای او تابعی از نگرش و دانش اوست. خانواده ها اغلب سیکل معیوبی را درباره پوشش جوانان طی می کنند یعنی به محض این که متوجه پوشش نامناسب او می شوند، او را مجبور می کنند، لباسی که از نظر آن ها مناسب است را بپوشد در حالی که برای تغییر رفتار جوان، باید دانش او را بالا ببریم.جوان باید بداند که پوشش مناسب چه محاسنی دارد تا اندک اندک نگرش او عوض شود و بر رفتار او تاثیر بگذارد.در مواردی که والدین اطلاعات کافی و یا توانایی آموزش جوان خود را ندارند، باید از مشاور استفاده کنند. متاسفانه اغلب والدین تصور می کنند در موارد آموزشی نیازی به مشاوره ندارند و شیوه صحیح برخورد با جوان را می دانند در حالی که این طور نیست.تعلیم و تربیت، علم است و والدین باید در این رابطه از اهل فن کمک بگیرند. آموزش خانواده در انجمن اولیاء و مربیان، بستر مناسبی برای حل مشکلات جوانان است.والدین باید یاد بگیرند چطور با جوان خود برخورد کنند باید مورد به مورد این مشکلات مطرح شود و والدین به همراه مربیان تلاش کنند جوان را به مسیر صحیح برگردانند. البته نتیجه همیشه قطعی نیست و نیاز به زمان دارد. نباید فراموش کرد در زمینه پوشش معلم نقش اساسی تری از پدر و مادر دارد، زیرا بحث پوشش از زمانی مطرح می شود که بچه از دوره پیش دبستانی وارد مدرسه می شود بنابراین تاثیر آن را نباید دست کم گرفت.یکی از بهترین و کارآمد ترین روشها ترویج و شناخت حجاب توجه ویژه به آیات الهی و احادیث معتبر در این خصوص میباشند
 
آیات اصلی مربوط به وظیفه پوشش همان آیات سوره نور است. آیاتی چند هم در سوره احزاب است که می توان آنها را در حاشیه این مطلب ذکر کرد. قسمتی از این آیات مربوط است به زنان رسول خدا و قسمت دیگر دستورهائی است که درباره حفظ حریم عفاف وارد شده است.. اما قسمت اول: «یا نساء النبی لستن کاحد من النساء ان اتقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض و قلن قولا معروفا* و قرن فی بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولی و اقمن الصلوة و آتین الزکوة و اطعن الله و رسوله انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (احزاب/ 32 و 33)؛ در این دو آیه، مخاطب، زنان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می باشند: ای زنان پیغمبر شما همچون سایر زنان نیستید - اگر پرهیزکار باشید - مواظب باشید که در سخن نرمش زنانه شهوت نبرید که موجب طمع بیماردلان گردد. به خوبی و شایستگی سخن بگوئید. در خانه های خویشتن قرار گیرید و مانند دوران جاهلیت نخستین، به خودنمائی و خودآرائی از خانه بیرون نشوید. مقصود از این دستور زندانی کردن زنان پیغمبر در خانه نیست، زیرا تاریخ اسلام به صراحت گواه است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله زنان خود را با خود به سفر می برد و آنان را از بیرون شدن از خانه منع نمی فرمود مقصود از این دستور آنست که زن به منظور خودنمائی از خانه بیرون نشود و مخصوصا در مورد زنان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله این وظیفه سنگینتر و مؤکدتر است. آیه 53 سوره احزاب چنین است: «یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یؤذن لکم الی طعام غیر ناظرین اناه و لکن اذا دعیتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا و لا مستأنسین لحدیث ان ذلکم کان یؤذی النبی فیستحیی منکم و الله لا یستحیی من الحق و اذا سألتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن و ما کان لکم ان تؤذوا رسول الله و لا ان تنکحوا ازواجه من بعده ابدا ان ذلکم کان عندالله عظیما»؛ عربهای مسلمان بی پروا وارد اتاقهای پیغمبر می شدند. زنهای پیغمبر صلی الله علیه و آله هم در خانه بودند. آیه نازل شد که اولا سرزده و بدون اجازه وارد خانه پیغمبر نشوید، و اگر برای صرف غذا دعوت شدید به موقع بیائید و بعد هم برخیزید و بروید و به قصه گوئی و صحبتهای متفرقه وقت نگیرید، زیرا این امور پیغمبر را ناراحت می کند و او شرم می کند شما را از خانه خود بیرون کند ولی خدا از شما شرم نمی کند. و ثانیا وقتی می خواهید چیزی از زنان پیغمبر بگیرید، از پشت پرده بخواهید بدون اینکه داخل اتاق شوید. این کارها برای پاکیزگی دل شما و دل آنها بهتر است. شما نباید پیامبر را آزار دهید و نه زنان او را پس از درگذشت پیغمبر به زنی بگیرید، که این کارها در نزد خدا بزرگ است.
در این آیه، کلمه " حجاب " ذکر شده است. همانطوری که قبلا گفتیم در کلمات قدماء هر جا سخن از آیه حجاب است مقصود همین آیه است. دستور حجاب که در این آیه است غیر از دستور " پوشش " است که مورد بحث ما می باشد. دستوری که در این آیه ذکر شده است راجع به سنن خانوادگی و رفتاری است که انسان باید در خانه دیگران داشته باشد. طبق این دستور، مرد نباید وارد جایگاه زنان شود، بلکه اگر چیزی می خواهد و مورد احتیاج اوست باید از پشت دیوار صدا بزند. این مسأله ربطی به بحث " پوشش " که در اصطلاح فقه نیز تحت عنوان " ستر " نه " حجاب " نامیده می شود، ندارد. جمله: «ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن» مانند جمله: «و ان یستعففن خیر لهن؛ و عفت ورزیدن برای آنان بهتر است.» که در آیه 61 از سوره نور آمده است، دلالت می کند که هر اندازه مرد و زن جانب ستر و پوشش و ترک برخوردهائی که مستلزم نظر است رعایت نمایند به تقوا و پاکی نزدیکتر است. همانطور که گفتیم: رخصتهای تسهیلی و ارفاقی که به حکم ضرورت داده شده است، نباید رجحان اخلاقی ستر و پوشش و ترک نظر را از یاد ببرد.
امام على علیه‏السلام :صِیانَهُ المَرأةِ أنعَمُ لِحالِها وَأدوَمُ لِجَمالها . صیانت زن او را شادابتر و زیبایى‏اش را پایدارتر مى‏کند . پوشش برتر: بهره حقیقی هر مرد و زن با ایمان از زندگی، زیبا زیستن است. پروردگار می فرماید:مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُوءْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ. (نحل: 97)هر مرد و زنی که کردار شایسته انجام دهد و با ایمان باشد، آنان را زندگی نیکو و پاکیزه می دهیم و به بهتر از آنچه عمل کرده اند، می بخشیم.این شایستگی، برگرفته از درون پاک و خویشتن داری انسان است. حق تعالی دراین باره می فرماید:یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباسًا یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشًا وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ. (اعراف: 26)ای فرزند آدم، بر شما پوششی فرستادیم تا زشتی هایتان را بپوشانید و تن را بیارایید و پوشش تقوا، نیکوترین جامه است و این [لباس] از نشانه های خداست تا نعمت های پروردگار را یاد آورند.خداوند کریم در ادامه می فرماید:یا بَنی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما... . (اعراف: 27)ای فرزند آدم، مبادا شیطان شما را بفریبد چنان که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون ساخت و جامه عفت از تن آنان به در آورد تا زشتی هایشان را نمایان سازد.در این آیات، از لباس ظاهری و باطنی سخن می رود که هر دو پوشش انسانند.تکرار واژه «سوآت» در آیات یادشده، نشانه آن است که لباس در پوشاندن اعضای بدن و عیب های آن و پوشاندن عضوهایی که آشکار بودن آن موجب شرمندگی انسان می شود، نقش بسیار مهمی دارد. حکایت حضرت آدم و حوا، فطری بودن نیاز به پوشش را اثبات می کند. زندگی آدم و حوا و غارنشینان نخستین که با برگ درخت و پوست حیوانات، خود را می پوشاندند، ثابت می کند که نیاز به پوشش، به مرور زمان و بر اثر پیدایش تمدن ها شکل نگرفته، بلکه از همان آغاز با بشر همراه بوده است.استاد مطهری درباره انتخاب پوشش زن می نویسد:دقیق ترین آنها (نظریه ها) این است که حیا و عفاف و ستر و پوشش، تدبیری است که خود زن با یک نوع الهام برای گران بها کردن خود و حفظ موقعیت خود در برابر مرد به کار برده است.حداقل پوشش زنان در قرآن قرآن زیباترین و ادب آمیزترین کتابى ست که بر بشر ظهور کرده است .در این کتاب زیبا با لطافت و الفاظى زیبا و ادبى بسوى زنان خطاب نازل شده است.خطابهایى که بسوى زنان نازل شده خاصیتهاى زیبایى را داراست که برایتان بیان خواهم کرد :?- انسانیت زن را آشکار ساخته است و به این موجود بصورت یک جنس مورد طمع مردان ننگریسته و بر همین اساس خطاب بگونه ای آمده تا به مردان آموخته شود که سخن با زن بایستی بسیار دقیق و محترم باشد و اهانت آمیز و نیش دار نباشد.علت اینکه در صفت پوشش زنان سخن از موارد شهوت انگیزی نیامده ، اینست که الله تعالی خالق این موجود زیباست و اینست که خود به خلقش احترام دارد و اینست که نخواسته به زن بگوید که من تو را با اینگونه آفرینش ، کمتر و پایینتر از مردان قرار دادم تا تو همیشه رنج بکشی و از خودت شرمت آید و نتوانی از خود دفاع کنی!؟الله تعالی به این خلق خودش نشان داده که من تو را می شناسم زیرا خلقت کردم و اینست که می دانم تو سخن مرا می فهمی پس لازم نیست حرفهایی را برایت بگویم تا دیگران که تو را نمی شناسند قدر تو را اشتباه بفهمند.و اینست که الله تعالی به خلق خود اینگونه خطاب آورده است:یا ایها النبی قل لازواجک وبناتک ونساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنى ان یعرفن فلا یؤذین وکان الله غفورا رحیمااى پیامبر، به همسران خود و دختران خود و همسران مؤمنان بگو که لباس هاى خود را بلند کنند تا تمام بدنشان را در بر بگیرد و بپوشاند زیرا این کمترین حدیست که بوسیله اش (بعنوان زنان پرهیزگار) شناخته خواهند شد و مورد اهانت قرار نخواهند گرفت. خداست عفو کننده، مهربان ترین.مانع مادى چنان که در این آیه (فقال إنّى أحببت حبّ الخیر عن ذکر ربى حتّى توارت بالحجاب)(ص/32) 1 که ابن اثیر گوید: مقصود از حجاب, افق است.2 و بعض مفسران گویند: مقصود پنهان شدن آفتاب است. و نیز در این آیه : (فاتّخذت من دونهم حجاباً فأرسلنا إلیها روحنا فتمثّل لها بشراً سویّاً) (مریم/17)3 که گفته اند مقصود از حجاب, دیوار است.4 و نیز در این آیه که درباره زنان رسول خدا(ص) است: (و إذا سألتموهنّ متاعاً فاسئلوهنّ من وراء حجاب)(احزاب/53)5 که مقصود پوششى است مانع از دیده شدن آنان چون پرده. و مى توان حجاب را در این آیه نیز چیزى محسوس گرفت که مانع دیدن شود: (و بینهما حجاب و على الأعراف رجال)6 اعراف/46 مانع معنوى چنان که در این آیه: (و ماکان لبشر أن یکلّمه الله إلاّ وحیاً أو من وراء حجاب) (شورى/51) 7 که چون دیدن بارى تعالى با دیده حسى ممکن نیست, مجازاً از آن به مکالمه از پشت پرده تعبیر شده است. و یا این آیه: (و من بیننا و بینک حجاب فاعمل إنّنا عاملون)(فصلت/5) که گفته اند مقصود خلاف کافران با پیمبر(ص) است و یا مخالفت با او در دین. و یا در این آیه: (و إذا قرأت القرآن جعلنا بینک و بین الذین لایؤمنون بالآخرة حجاباً مستوراً)(اسراء/45) 8 که مقصود از حجـاب, درنیـافتن کـافران است معنــاى قرآن را. چنان که مى بینیم, در این آیه ها حجاب به معناى پرده یا چیزى است که مانع دیدن شود. اما آن حکم شرعى که منظور ماست, ضمن آیه هایى دیگر و با تعبیرى جز کلمه حجاب آمده است; تعبیرى نهایت بلیغ. زیرا چنان که نوشتیم, حجاب مانع دیدن است. آیه 53 سوره احزاب که مسلمانان را مى فرماید: (اگر چیزى از زنان پیغمبر(ص) خواستید, از آن سوى پرده بخواهید), دستورى است که زنان پیغمبر را نبینند و آنان از هر جهت از دیده پوشیده مانند, چنان که جسمشان هم دیده نشود, در صورتى که از حجاب براى زنان مقصود آن نیست که قطر جسم آنان نیز پوشیده ماند. بدین جهت دستور پوشش زن را در دیگر آیه ها چنین مى خوانیم: (یا ایها النبى قل لأزواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ) احزاب/59 اى پیغمبر به زنان و دخترانت و زنان مؤمنان بگو تا جلبابهاى خود را نزدیک آرند. و نیز این آیه: (ولایبدین زینتهنّ إلاّ ما ظهر منها و لیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّ) نور/31 و آشکار مکنند زینت خود را جز آنچه پدید است از آن, و بزنند خمارهاى خود را بر جَیبهاى خویش. اکنون باید معناى واژه هایى چند که در این دو آیه شریفه آمده است و کاربرد آن واژه ها را در زبان عرب و در عرف مسلمانان عصر رسول خدا(ص) روشن کرد, تا آنچه مقصود ماست(حجاب در قرآن) آشگار گردد.   بعضی که در ظاهر  نمی توانند قرآن را منکر شوند و در عالم عوامی خود در هر مساله ای می گویند در کجای قرآن نوشته است با اینکه عمده ی احکام از روایات و گفتار پیامبر (ص) و ائمه اطهار به دست می آید ؛ از این رو لازم است که در اینجا به طور فشرده مساله حجاب را از دیدگاه قرآن بررسی کنیم . الف ـ مهمترین آیه ی حجاب در قران آیه 30 سوره ی نور است که می خوانیم : ای پیامبر !به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را از نگاه به نامحرم فرو خوابانند و دامن عفت خود را حفظ کنند و زینت و آرایش خود را جز آنکه قهراً آشکار می شود بر بیگانه آشکار نسازند و باید به وسیله مقنعه و چارقد سینه و گردن خود را بپوشانند و زینت خود را آشکار نسازند جز برای شوهران و سایر افراد محرم خود. همه مفسران و علما اتفاق نظر دارند که طبق این آیه  زنان باید بدن و موی خود را از نامحرم بپوشانند . تنها بحث و گفتگو در این است که منظور از استثنا (الا ما ظهر منها ) که کشف این مقدار اجازه داده شده است . بعضی گویند : منظور صورت و دستها تا مچ است و یا صورت تنها است . بعضی می گویند : منظور انگشتر و النگو و خلخال و یا سورمه و انگشتر و رنگی گه به وسیله خضاب در دست مانده می باشد . بعضی هم می گویند :منظور لباس روئین زن آنچه قهراً پیدا است می باشد : برای هریک از این اقوال بخثهای دامنه دار شده و جای آن در فقه اسلامی است . ولی آنچه در اینجا لازم به تذکر است این است که اهل حجاب و پوشش بدن و مو طبق آیه قوق مورد اتفاق همه است . راهکارهای قرانی برای جلوگیری از بدحجابی و بی حجابی ?- ارائه یک چهار چوب صحیح برای پوشش زن2- معرفی افراد محرم و نامحرم در قران کریم در سوره نور (24) آیه 31 ، که شامل محارم رضاعی نسبی و سببی می باشد.3- آشکار نکردن زینتها که در این باره می توان گفت که اسلام دستور به زینت نکردن نداده است بلکه از زینت که باعث جلوه گری و خودنمائی زن در برابر مردان نامحرم می شود نهی نموده است. قران کریم در این باره می فرماید: «... لایبدین زینتهن ...»زنان زینتهای خود را آشکار نکنند4- تبیین حد و مرز زینت در برابر افراد که به سه قسم تقسیم می شود:الف: زینت برای غیر محارم که آشکار نکردن زینتهای پنهان است و نگاه به زینتهای آشکار در صورتی خالی از اشکال است که خالی از هر گونه قصد لذت و ریبه باشد این حد زینت در آیه مبارکه الاماظهر منها استثنا شده است و دو قسمت زیر با رالالتبعولتهن از دستور لایبدین زینتهن استثنا شده است. ب: زینت برای شوهر، که زینت علی الاطلاق می باشد ج- زینت برای سایر محارم از ابی جعفر علیه السلام وارد شده :  «واما زینته المحرم فموضع القلاده فما فوقها و الدملج مادونه والخلخال و ما اسفل منه و اما زینه الزوج فالجسد کله»قسمت سوم ، مربوط به زینت برای سایر محارم است که شامل محل گردنبند و بالای ان، بازوبند و زیر ان و خلخال و انچه پائین آن است می شود. بنابراین باید به این مهم توجه داشته باشیم که از پوشیدن لباس حلقه آستین، دامنهای کوتاه با پاهای برهنه و یقه های باز بیش از حد متعارف حتی در برابر محارمی به جز شوهر مانند پدر ، برادر عمو و دایی .... خودداری کنیم و جواز نگاه کردن به زینتهای باطنی زنان ان هم در محدوده ای که در روایات نقل شده برای محارم غیر شوهر به شرطی است که فسادی در بین نباشد.5- نهی از تبرج مذموم در قران کریم در این باره امده است «... و لاتبرجن تبرج الجاهلیه الاولی....» منظور از تبرج زنان در جاهلیت اولی، جلوه گری زنان در قبل از اسلام بوده است که در تمامی این دوران به دلیل عدم رعایت دستورات پیامبران زنان دچار چنین معضلی شده که سبب به وجود آمدن پیامدهای بد بسیاری برای جامعه نیز شده است. در تفسیر قمی روایتی باشند که از امام صادق علیه السلام از پدرش در ذیل آیه ... و لاتبرجن تبرج الجاهلیه الاولی ... آمده است و این است که «به زودی جاهلیت دیگری میآید» و در تفسیر التبیان آمده است که منظور از جاهلیت اخری زمانی است که مردم همان گونه عمل کنند که قبل از اسلام عمل می شده است.امروز شاهد این تبرج ها و جلوه گری های مذموم هم در مردان و هم در زنان هستیم. در روایات از چنین مردانی با چنین خصوصیاتی یاد شده است: یتزینون بزینه المراه لزوجها و یتبرجون تبرج النساء و از چنین زنانی این چنین یاد شده است نسوه کاشفات عاریات متبرجات. من الدین داخلات فی الفتن مائلات الی الشهوات مسرعات الی للذات مستحلات للمحرمات جهنم فی جهنم خالدات.پژوهشی در مبانی فقهی حجابکندوکاو در آیات حجاب، آن هم یک جا و همه سونگرانه، براى اهل نظر و فقه‏پژوهان، مى‏تواند ره‏گشا و پرفایده باشد و آنان را در دستیابى به زوایاى گوناگون این گزاره مهم اجتماعى، رهنمون سازد. کنار هم گذاردن آیات حجاب و درنگ بر روى آنها و توجه به آغاز و پایان نشانه‏هاى پیوسته و ناپیوسته هر یک از آیات، بسیار روشن‏گر خواهد بود و ره‏گشا،که در ضمن بحث،به این نکته اشاره خواهد شد. نکته شایان توجه این که:در کنار هم و به ترتیب نزول آوردن آیات و دقت و درنگ روى آنها، نشان خواهد داد که حکم حجاب،یک باره اعلام نشده،بلکه کم‏کم و با گذشت زمان و آماده شدن زمینه و... بر قلب مبارک پیامبر(ص) نازل شده است. ابتدا، در روزهاى پایانى سال پنجم هجرى، در جریان ولیمه ازدواج پیامبر(ص) با زینب بنت جحش(همسر طلاق داده شده زیدابن‏حارثه) آیه حجاب همسران پیامبر(ص) بر آن حضرت نازل شد. قرآن مجید به شکل ظریفی به این تأثیر و تأثّر اشاره فرموده است. نخست به زنان سالمند اجازه میدهد که بدون قصد تبرّج و خودنمایی، لباسهای رویی خود، مثل چادر را در مقابل نامحرم بردارند، ولی در نهایت میگوید: اگر عفت بورزند، یعنی حتی لباسهایی مثل چادر را نیز بر ندارند، بهتر است. وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.(نور؛60)علاوه بر رابطه‌ی قبل، بین پوشش ظاهری و عفت باطنی، رابطه‌ی علامت و صاحب علامت نیز هست؛ به این معنا که مقدار حجاب ظاهری، نشانهای از مرحله‌ی خاصی از عفت باطنی صاحب حجاب است. البته این مطلب به این معنا نیست که هر زنی که حجاب و پوشش ظاهری داشت، لزوماً از همه‌ی مراتب عفت و پاکدامنی نیز برخوردار است. حجاب رفتاری نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب رفتاری زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونهای راه نروند که با نشان دادن زینتهای خود باعث جلب توجه نامحرم شوند وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ(نور؛31) و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود.از مجموع مباحث طرح شده به روشنی استفاده میشود که مراد از حجاب اسلامی، پوشش و حریم قایل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم در انحای مختلف رفتار، مثل نحوه‌ی پوشش، نگاه، ‌حرف زدن و راه رفتن است. بنابراین، حجاب و پوشش زن نیز به منزله‌ی یک حاجب و مانع در مقابل افراد نامحرم است که قصد نفوذ و تصرف در حریم ناموس دیگران را دارند. همین مفهوم منع و امتناع در ریشه‌ی لغوی عفت نیز وجود دارد؛         حجاب چشم و حجاب در گفتار قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور؛30) ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند.قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ(نور؛31) ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند.حجاب در گفتار نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است: فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ(احزاب؛32) پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.مفهوم و ابعاد حجاب در قرآن حجاب، به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بُعد ایجابی و سلبی است. بُعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبی آن، حرام بودن خودنمایی به نامحرم است؛ و این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود؛ گاهی ممکن است بُعد اول باشد، ولی بُعد دوم نباشد، در این صورت نمیتوان گفت که حجاب اسلامی محقق شده است. اگر به معنای عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بنامیم، حجاب میتواند اقسام و انواع متفاوتی داشته باشد. یک نوع آن حجاب ذهنی، فکری و روحی است؛ مثلاً اعتقاد به معارف اسلامی، مانند توحید و نبوت، از مصادیق حجاب ذهنی، فکری و روحی صحیح است که میتواند از لغزشها و گناههای روحی و فکری، مثل کفر و شرک جلوگیری نماید. علاوه بر این، در قرآن از انواع دیگر حجاب که در رفتار خارجی انسان تجلی میکند، نام برده شده آیه ای از حجاب در قرآن در آیه ای از قران آمده: و لا یبدن زینتهن الا ما ظهر منها.زنان می بایست زیبای ها و خوشایندی های خود را آشکار نسازند.جز مقداری(مانند دست ها تا مچ).و در جای دیگری می فرماید:و لا یبدین زینتهن ال..........زنان باید  زینت های خودشان را جز بر افرادی که محرمشان هستند به طور عمد ظاهر نسازند.  حجاب در قرآن در قرآن مجید بیش از ده آیه در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرم وجود دارد. یکی از این آیات، آیه 59 سوره احزاب است:« یا ایهاالنبی قل لازواجک و بناتک و نساءالمومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین و کان الله غفورا رحیما» (ای پیامبر، به زنان و دخترانت و نیز به زنان مومنین بگو خود را بپوشانند تا شناخته نشوند و مورد اذیت قرار نگیرند. و خداوند بخشنده مهربان است.) جلاب به معنای یک پوشش سراسری است؛ یعنی زن باید همه اندامش پوشیده باشد تا همچون گلی لطیف از دسترس هوسرانان مصون و محفوظ باشد. در سوره نور آیه 31 نیز مفصلا در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرمان سخن به میان آمده است. احادیث حجاب از حدیث امام باقر استفاده می‌شود که محارم زن مانند برادر، پدر و ... حق ندارند به همه جای زن بنگرند و زن نیز نباید بگذارد پایین‌تر از جای گردنبد و بالاتر از مچ دست آشکار گردد. چنین نیست که زن نزد محرمها، هر لباسی بپوشد و با هر آرایشی بیرون آید واندام خود را بنمایاند. یکی از اصحاب پیامبر می‌گوید روزی نشسته بودم و لباسم کنار رفت و ران پایم پیدا شد. پیامبر که در حال عبور بودند، به من گفتند: ران خود را بپوشان . حضرت موسی(علیه السلام) آن‌قدر بر پوشیدگی خود محافظت می‌کرد که مردم می‌پنداشتند وی بیماری جسمانی دارد. رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) درباره‌ی او می‌فرمود: همانا موسی مردی باحیا و پوشیده بود که به دلیل حیایش، هیچ نقطه از بدن وی دیده نشد و لذا هنگامی که می‌خواست وارد آب شود تا بدنش وارد آب نمی‌شد، لباس خود را بیرون نمی‌آورد؛ در حالی که بنی‌اسرائیل حیا نمی‌کردند و در برابر هم برای شستشو برهنه می‌شدند و به یکدیگر نگاه می‌کردند. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم هرگاه می‌خواستند غسل کنند، کسی به‌وسیله‌ی پرده ایشان را مستور می‌ساخت. امام صادق(ع) پوشیدگی شدید لقمان را از علل حکیم شدن وی می‌دانند. (قابل توجه کسانی که می گویند پوشش فقط برای زن است)پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم روزی یکی از کارگران خود را دید که در فضای باز غسل می‌کند. به وی فرمود: نمی‌بینم از خدایت شرم کرده باشی! مزدت را بگیر ما نیازی به تو نداریم.( المصنف )در برابر نا محرم باید از چهار پوشش استفاده کرد: پیراهن (درع)، روسری (خمار)، پوششی وسیع تر از روسری که بر روی سینه می افتد (جلباب) و چادر (ازار).(مجمع البحرین).  عبداللّه‏ بن‏عباس، مفسّر و شاگرد سرشناس امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) گفته است:زن (باید) مو و سینه و دور گردن و زیر گلوی خود را بپوشاند.»( مجمع البیان، ج7) حضرت على علیه السلام فرموده اند : پوشیده و محفوظ داشتن زن مایه آسایش بیشتر و دوام زیبایى اوست . غرر الحکم(5820)امام صادق(ع) به یکی ازخواهران محمدبن ابی‌عمیر فرمود : وقتی که به دیدار برادرت رفتی لباسهای رنگارنگ و تحریک‌آمیز برتن نکن. رسول حق (صلی الله علیه وآله) به حولا فرمود :روسرى خود را که جلب نظر مى کند نشان مده اگر چنین کنی دینتان را تباه و خدا را به خشم آورده ای. امام رضا (ع):هر کس لباس بپوشد تا مباهات و جلوه گری کند خدا رحمتش را از او باز می دارد .(همراه با نماز) پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: لباسی بپوش که انگشت نمای مردم نشوی و عزت واحترامت هم محفوظ بماند. فضیل بن یسار می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم که آیا ساعد های زن از قسمتهائی است که باید از غیر محارم بپوشاند ؟ فرمود بلی و آنچه زیر روسری قرار می گیرد باید پوشیده شود همچنین از محل دستبند به بالا باید پوشیده شود . (کافی جلد 5 )رسول خدا(صلی الله علییه و آله و سلم) وضعیت دوران ما را از قبل پیش ‌بینی می‌کنند: در آخر امت من، مرد نماهایی هستند که سوار بر وسایل نقلیه خود، بر در مساجد پیاده می‌شوند. زنان اینان، پوشیده‌هایی برهنه‌اند که موهایشان برآمده است. این‌ها زنان نفرین‌شده‌اند.( المحاسن، ج1)رسول خدا(صلی الله علیه وآله و سلم)  می‌فرماید: برای زن جایز نیست مچ پایش را برای مرد نامحرم آشکار سازد و اگر مرتکب چنین عملی شد اول اینکه: خداوند سبحان همیشه او را لعنت می‌کند. دوم اینکه: دچار خشم و غضب خداوند بزرگ می‌شود. سوم اینکه: فرشتگان الهی هم او را لعنت می‌کنند. چهارم: عذاب دردناکی برای او در روز قیامت آماده شده است.هر زنی که به خداوند سبحان و روز قیامت ایمان دارد زینتش را برای غیر آشکار نمی‌کند و همچنین موی سر و مچ پای خود را نمایان نمی‌سازد و هر زنی که این کارها را برای غیر انجام دهد دین خود را فاسد کرده و خداوند را نسبت به خود خشمگین کرده است. رسول خدا (صلی الله علیه واله و سلم) فرمودند:1- زر و زیور خود را در منظر و دیدگاه غیرر مگذار و در غیاب شوهر خود را خوشبو مکن و مچ پا را نشان مده اگر چنین کنید دینتان را تباه و خدا را به خشم آورده اید. پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله و سلم)زنان را از پوشیدن لباس‌های توجه برانگیز بر حذر می‌داشتند. رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله)فرمودند: خداوند شما را از عریان شدن بازداشته است؛(بحار الانوار ج. 56) لذا از عریان شدن بپرهیزید.( سنن الترمذی )   حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند: وقتی کسی عریان شود، شیطان به او نظر می‌اندازد و در او طمع می کند؛ پس خود را بپوشانید.( تهذیب )  پیامبر فرمود: صیانت زن او را شادابتر و زیبایى‏اش را پایدارتر مى‏کند پیامبر فرمود: غذائی بخور که خود می پسندی ولی لباسی بپوش که مردم می پسندند در روایت است که برای پیامبر چند قواره پارچه آوردند پیامبر قواره ای را به یکی از یاران خود داد و به او فرمود که این را دو قسمت کن: قسمتی را برای خود جامه کن و قسمت دیگر آن را به همسرت بده تا برای خود روسری کند. بعد به وی فرمود: به همسرت بگو برای این پارچه آستری فراهم کند تا بدن وی از زیر آن نمایان نباشد.( سنن أبی داود، ج 2) رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمودند: هلاکت زنان امت من در دو چیز است: «طلا و لباس نازک‌‌».( شیخ مفید، امالی). حضرت علیه السلام فرمودند: بر شما باد بر پوشیدن لباس ضخیم؛ چرا که هرکس لباسش نازک باشد، دینش نازک است.امام صادق(ع) می‌فرمودند:«سزاوار نیست زن مسلمانی، لباسی بپوشد که بدن وی را نمی‌پوشاند»حضرت امیر المو منین علیه السلام :اختلاط و گفتگو مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شدو دلها را منحرف می سازد (بحار الانوار جلد 74 صفحه 291)رسول خدا صلی الله علیه والله وسلم: بین مردان و زنان نامحرم جدایی ایجاد کنید تا با هم برخورد و تماس نداشته باشند زیرا هنگامیکه آنان رو در روی یکدیگر قرار گرفتند و با هم رفت و اآمد داشتند جامعه به دردی مبتلا خواهد شد که درمان نخواهد داشت(بهشت جوانان صفحه 468)حضرت علی علیه السلام می فرماید: بهترین لباس ؛ لباسی است که تو را از خدا به خود مشغول نسازد. برای رسیدن به حقیقت لازم است،نگاهی دوباره به دور از تعصب و غرور به خود داشته باشیم ، زیرا تعصب و تیره ترین پرده در مقابل تلألو نور حقیقت وآشکار شدن واقعیت می باشد، چشم آدمی را نابینا و گوش او را ناشنوا و جز توهمات و خیالات در ذهن وی نمی پروراند . بدترین و خبیث ترین ابزار شیطان برای سلطه بر آدم و گمراه ساختن بنی بشر تعصب و غرور است که هر یک به تنهایی میتواند از انسان کامل ، نادانترین و خطرناکترین مخلوق خدا را به وجود آورد تا چه رسد که هر دو در وجود این مخلوق هوشمند آمیزش پیدا کنند . هر گاه انسان بر تعصب تکیه کرده خواسته یا نا خواسته رفته رفته از نور حقیقت دور افتاده و در دام توهمات و بافته های ذهنی به باورهای غلط ایمان آورده و هر چه غیر آن را منکر و زشت تلقی نموده است . هرگاه شیطان در گمراه کردن انسان عاجز و زبون گردیده او را به هر مکر و حیله ایی که توانسته سوار بر مرکب غرور کرده ، تا به نیستی و دیار جهل و خودخواهی هدایت و رهنمون نماید .و زمانی که پیوند تعصب و غرور را در درون کسی به حد کمال برساند با فراق بال به سقوط او در ورطه سیاهی و تباهی توجه میدارد. وقتی فردی به این مرحله برسد به دست خود رشته های گمراهی و هلاکت را چنان محکم و منسجم در اطراف خود می تند که دیگر هیچ نوری از حقیقت بر قلب و وجود او راه یابد . پس باید و باید وباید همیشه از این دو عفریت گمراهی بر حذر و بر اعجاز معجون آن دو آگاه باشیم ، تا راه مستقیم و حقیقت را گم نکنیم .شاید بتوان سخت ترین قسمت نبوت حضرت محمد (ص) را شکستن و از میان بردن تعصب کورکورانه اعراب نسبت به اعتقادات بی پایه و اساسشان دانست . تعصبی که جز رسول خدا کسی را یارای از میان برداشتنش نبود . همانا بزرگترین و شجاعانه ترین جنگ امام علی(ع) از میان برداشتن گروه خوارج بود . ایشان میفرمایند : من چشم فتنه را در آوردم و جز من کسی را جرات این کار نبود . چرا که خوارج از متعصب ترین افراد نسبت به اجرای احکام و دستورات اسلامی بودند و به دور از تعقل و اندیشه سوار بر مرکب غرور خود را تنها هدایت یافتگان مکتب اسلام میدانستند و باقی مسلمین را کافر و مرتد بر شمرده و مستحق هلاکت میدیدند. و اما کلام آخر:    بد ترین جانوران نزد خداوند کسانی هستند که در شنیدن و بیان سخن حق ناتوانند و تعقل نمیکنند.(سوره انفال) ( ای انسان چه باعث شد به خدای کریم خود مغرور گردی.  سوره انفطار )  
دسته ها :
سه شنبه پانزدهم 10 1388
به نام آنکه جان را فکرت آموختیک جامعه مدنی از چند بُعد قابل جناح بندی و بررسی می باشد و از گروه های مختلفی تشکیل می گردد که هر گروه بر جامعه تأثیر خاص خود را می گذارد . در جوامع معمولاً طبقه بندی براساس گروه شغلی افراد بیشترین کارائی را برای برنامه ریزان و سیاست گذاران جامعه دارد . کارکنان و کارمندان دولت ـ کارگران ـ فرهنگیان ـ نظامیان ـ بازاریان و کسبه ـ کشاورزان ـ تولیدکنندگان و صنعت گران ـ بازنشستگان ـ محصلین ـ زیرمجموعه های انجمن های حمایتی که هر کدام از اینان چون دارای شخصیت حقوقی و جمعی گردیده اند ، به فراخور نفوذ خود در ارکان قدرت اجتماع از مزایا و امکانات برخوردارند . هر فردی در جامعه دارای نیازهای متعددی می باشد که اولین نیاز و مهمترین نیاز شغل و درآمد مستمر می باشد و کسی که بتواند این نیاز را مرتفع نمایند راه برای رسیدن به سایر نیازها بر وی گشوده می شود . ولی چنانچه نتواند ، مشکلات بر او تا حد فلاکت و بدبختی چیره می گردند . اگر به گروههای بالا نظری دقیق بیندازیم از دسته های چندمیلیونی تا چند هزار نفری تشکیل گردیده اند و هر زمان هر کدام از این گروهها احساس نمایند می توانند از حاکمان و جامعه مطالبه ای داشته باشند ، در یک حرکت جمعی اقدام ، و معمولاً به نتیجه دلخواه می رسند . قشر شاغل دارای درآمد ، بواسطه اشتغال آبرومند در جامعه از سایر امکانات از قبیل اعتبار ـ مسکن ـ اتومبیل ـ تفریحات ـ وامهای مختلف و تسهیلات و خریدهای اقساطی و در بخشهایی ، بخصوص بخش دولتی از بیمه ـ خانه سازمانی ـ بن کالا و ملزومات ـ پاداش ـ و عیدی حق استفاده از مکانهای توریستی و تفریحی ـ حمایتهای آموزشی و پژوهشی و تحصیلی ـ حقوق بازنشستگی و تأمین آتیه و غیره برخوردار می باشند چرا ؟ چون به حساب می آیند و دولتها خود را موظف به ارائه خدمت به این گروه ها می دانند و هرکس که دارای امکانات و موقعیت بهتری باشد . بهره بیشتری نیز بدست می آورد . در موقع تخصیص درآمدهای ملی نمایندگان این اقشار آبرومند بلافاصله در صحنه حاضر می شوند و بسته به نفوذ و قدرت ادعای طلب می کنند و هرچه است منصفانه یا غیر منصفانه بین این گروهها تقسیم می شود اما در درون جامعه ایران امروز عده ای هستند شاید بتوان گفت بیش از هفت میلیون نفر که از نعمت اشتغال آبرومند بی بهره اند و به همین جرم همیشه از سایر حقوق اجتماعی ساقط می گردند . چون اعتبار آنان زیر سئوال است و هیچ کس به آنان اهمیت نمی دهد چون به چشم سربار اجتماع به آنها نگاه می کنند و قرابت با آنان یعنی دردسر . درآمدهای ملی می آیند و می روند و حتی یک ریال وارد زندگی این قشر نمی شود چرا ؟ زیرا به حساب نمی آیند زیرا کسی نیست از آنان حمایت کند فی المثل در زمان توزیع سهام عدالت ایشان دارای شغل آزاد محسوب می شوند . و در انتهای لیست قرار می گیرند یعنی پس از تمام شاغلین و بازنشستگان دولتی . چرا ؟! چون ثبتی از آنان در جامعه وجود ندارد ، این دسته در تمام دولت ها فقط بدرد رأی جمع کردن می خوردند که کاندیدی بیاید و هزاران وعده سرخرمن به ایشان بدهد و چون تشکلی وجود ندارد کسی پیگر نشود . اما یک نکته ای که بسیار جالب است این که بسیاری از شاغلین امروز دیروز در این گروه بیکاران بوده اند و آرزومند حمایت کسی که آنان را نجات دهد ، ولی بمحض اینکه از این طبقه خارج می شوند یادشان می رود بیکاری چه بلای خانمان سوزی است و چه دردناک می باشد . ایجاد کار و اشتغال از وعده هایی است که می توان داد و عمل نکرد ؛ چرا ؟! چون کسی آن را مطالبه نمی کند و این قشر معمولاً از طبقه ضعیف جامعه تشکیل می شوند و حتی در خرید تمبر و پاکت هم برای ارسال نامه مشکل دارند تا چه رسد به اعاده حقوقشان ؛ زیرا بیکاران متفرق هستند . اما راه حل : در یک برنامه کارشناسی و طراحی شده ، حامیان مهندس میرحسین موسوی به ایشان پیشنهاد می نمایند که پس از احراز مقام ریاست جمهوری ایشان ، بتوانند جامعه ای قدرتمند و با صلابت به استفاده از امکانات دولتی به نام جامعه بیکاران ایران با تشکیلات و امکانات کارآمد به استعداد هفت میلیون نفر تشکیل دهند که تمامی بیکاران کشور در این جامعه عضویت پیدا نمایند ، این قشر هفت میلیونی گروهی خواهند شد به معنای هفت میلیون رأی و قوی ترین اهرم قدرت در جامعه یعنی چنانچه کسی بخواهد به مقام خادم ملت دست یابد باید بداند این جامعه از او تعهداتی برای بهبود اوضاع بیکاران خواهد گرفت و پیگیری خواهد نمود . دولت ها موظف خواهند بود . در جهت رفع مشکلات این قشر نهایت تلاش خود را انجام دهند تا این جمعیت هفت میلیونی از پس اشتغال مناسب به حداقل برسند و نگرانی دولت را در تأثیرگذاری خود نسبت به اوضاع سیاسی جامعه کم نمایند . تا دولتها موظف شوند در زمان تقسیم درآمدهای ملی اوّل به فکر دادن امکانات به این قشر باشند و رفع مشکل آنان را در اولیت قرار دهند .           صادق بهکامیان
دسته ها :
پنج شنبه بیست و یکم 3 1388

به نام خداوند جان و خرد
منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت . هر نفسی که فرو می رود ، ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات ، پس در هر نفس دو نعمت است و بر هر نعمت شکری واجب .
از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش بدر آید
یکی از معماهای حل نشده آفرینش اثبات علمی خلقت حضرت آدم و حضرت حوا به عنوان مبدأ و منشاء خلقت انسان می باشد . خلق آدم در چند هزار سال پیش به صورت انسانی کامل و دارای دانائی و علم لدنی و آموخته های کامل از تمام علوم و به صورت جهش یافته مغایرت اساسی با وجود انسانهای اولیه ، با سابقه چند میلیون ساله دارد . انسانهایی که برای رسیدن به مرحله حداقل آگاهی آدم طبق کشفیات و مستندات علمی و آثار به جامانده که حکایت از یک سیر تکاملی دارد میلیونها سال وقت نیاز داشته اند تا به تمدن ، خداشناسی ، اجتماع و قانون دست پیدا کنند . در حالی که آدم بنا بر خاص بودن و حکم و حکمت خداوند ، عالم به حقیقت تمامی اسماء بوده و این میراث را برای فرزندان خود بجا گذاشته است . انسان اولیه که از یک تک سلولی جهش یافته به یک موجود چند سلولی و موجودی دارای اعضاء و جوارح مبدّل گردیده و برای ادامه حیات قدم به خشکی نهاده و توانسته روی دست و پا راه برود و کامل و کاملتر شده تا به شکل یک موجود دو پای دارای قدرت تفکر و تکلم گردد ، با آدمی که در نهایت کمال توسط خداوند آفریده شده فرق دارد و همین تفاوت ما را به تفکر وامی دارد که کدامیک منشاء آفرینش انسان است و ما از نسل کدامین هستیم . برای رسیدن به حقیقت لازم است ، نگاهی دوباره به دور از تعصب و غرورِ نژادی به سابقه خود داشته باشیم ؛ تعصب تیره ترین پرده در مقابل تلألو نور حقیقت و آشکار شدن واقعیت می باشد ، چشم آدمی را نابینا و گوش او را ناشنوا و جز توهمات و خیالات در ذهن وی نمی پروراند . بدترین و خبیث ترین ابزار شیطان برای سلطه بر آدم و گمراه ساختن بنی بشر تعصب و غرور است که هر یک به تنهایی می تواند از انسان کامل ، نادانترین و خطرناکترین مخلوق خدا را به وجود آورد تا چه رسد که هر دو در وجود این مخلوق هوشمند آمیزش پیدا کند . هرگاه آدمی بر تعصب تکیه کرده خواسته یا ناخواسته رفته رفته از نور حقیقت دور افتاده و در دام توهمات و بافته های ذهنی به باورهای غلط ایمان آورده و هر چه غیر آن را منکر و زشت تلقی نموده است . هرگاه شیطان در گمراه کردن انسان عاجز و زبون گردیده او را به هر مکر و حیله ای که توانسته ، سوار بر مرکب غرور کرده ، تا به نیستی و دیار تاریکی و جهل هدایت نماید و زمانی که پیوند تعصب و غرور را در درون کسی به حد کمال برساند با فراق بال به سقوط او در در ورطه سیاهی و تباهی توجه می دارد . وقتی فردی به این مرحله برسد به دست خود رشته های گمراهی و هلاکت را چنان محکم و منسجم در اطراف خود می تند که دیگر هیچ نوری از حقیقت نتواند بر قلب و وجود او راه یابد . پس باید همیشه از این دو عفریت گمراهی برحذر و بر اعجاز معجون آن دو آگاه باشیم ، تا حقیقت را گم نکنیم . شاید بتوان سخت ترین قسمت نبوت حضرت محمد را شکستن و از میان بردن تعصب کورکورانه اعراب نسبت به باور و اعتقادات بی پایه و اساسشان دانست . تعصبی که جز رسول خدا کسی را یارای از میان برداشتنش نبود ، همانا بزرگترین جنگ امام علی از میان برداشتن گروه خوارج بود ، ایشان می فرمایند ؛ من چشم فتنه را در آوردم و جز من کسی جرأت این کار را نداشت ، چرا که خوارج از متعصب ترین افراد نسبت به اجراء احکام الهی بودند و سوار بر مرکب غرور خود را تنها هدایت یافتگان مکتب اسلامی می دانستند و باقی مسلمین را کافر و مرتد بر می شمردند .
و امّا بعد :
حلقه گمشده خلقت ؛ خداوند بر آن شد که آدم را خلق نماید ، فرشتگان سئوال کردند ؛ آیا اراده الهی بر آن قرار گرفته است تا موجودی که بر روی زمین فساد و خونریزی کند خلق نمائید ؟
حال آنکه ما به تسبیح و ستایش خداوند مشغولیم و خداوند فرمود من چیزی می دانم که شما نمی دانید !
اراده الهی انجام پذیرفت و بر کالبد خاکی روح الهی دمیده شد و خداوند بر خلقت خود آفرین گفت و جمله فرشتگان سجده به جا آوردند ، مگر ابلیس که غرور ورزید و رانده درگاه خداوند و دشمن آدمیان گشت . آدم و حوا ساکن بهشت گردیدند ، اما دیری نپائید که با وسوسه و فریب شیطان نافرمانی کرده زشتیهایشان بر آنان پدیدار گشت و به امر خداوند به زمین خاکی هبوط کردند . از پس گناه ، نادم و پشیمان شده ، گریان و سرگردان رو به درگاه الهی توبه بجا آورده و تقاضای عفو و بخشش کردند . خداوند توبه آنان را پذیرفت و آدم را بر زمینیان به پیامبری مبعوث گردانید . خداوند از پس نعمات فراوان هابیل و قابیل را به آنان عطا کرد . فرزندان آدم به جوانی رسیدند و ازدواج آنان لازم گردید . فرزندان آدم برای تداوم نسل آدمی و بنابر نیاز ذاتی باید ازدواج می کردند و اینجاست که جای خالی حلقه گمشده همسران و ادامه نسل بشر پدیدار می شود . آدم برای فرزندان چگونه و از کجا همسر بیابد ؟ این سئوال قرنهاست که بدون جواب مانده است . این حلقه گمشده نوعی گمگشتگی و آشفتگی در ذهن آدمی ایجاد می کند که من از چه ریشه ای پدید آمدم . بنابر روایتی هابیل و قابیل با خواهران دوقلوی مخالف هم ازدواج کردند ، اما بنابر سنّت الهی ثابت گردیده این امر محال و غیرممکن است که خداوند و پیامبر او اجازه ازدواج خواهر و برادر را صادر فرمایند و در هیچ یک از ادیان الهی در این مورد جز تقبیح و زشتی چیز دیگری وجود ندارد و همیشه از آن به عنوان یک گناه بزرگ نابخشودنی یاد شده ، جز در موارد غیر انسانی و در زمانی که آدمیان همچون حیوانات رفتار می کنند ، هیچ خواهر و برادری جز احساس کراهت و پلیدی از این موضوع درک نخواهند کرد . پس این فرض که خواهر و برادر با هم ازدواج کرده باشند مردود و مسدود می باشد . فرض دیگر این است که برای هابیل و قابیل از بهشت دو فرشته یا پری یا جن فرستاده شده که این فرض نیز قابل استناد پذیرفتنی نیست ، چرا که اولاً دیگر فرزندان آدم چگونه همسر پیدا کردند ، ثانیاً تعامل و تجانس جنیان یا فرشتگان بر روی کره خاکی با آدمیان امری بعید و غیر ممکن است تا چه رسد به تولید نسل ، ثالثاً نژاد آدم خاکی در زمین با موجودی غیر زمینی حکمت الهی را مبنی بر خلقت انسان زیر سئوال می برد و قطعاً چنین فرضیه ای که دهها جن به عنوان همسر برای زمینیان از سوی خداوند مقرر گردند امری نامعقول و غیرمنطقی می باشد و اگر چنین بود ما نیمی از آتش و نیمی از خاک می شدیم .
فرضیة دیگر آن است که خداوند برای هابیل و قابیل از باقیمانده گِل خلقت همسرانی خلق نمود . اوّلاً با این فرضیه اهمیت و حکمت یگانگی آفرینش آدم ابوالبشر زیر سئوال می رود و بشریت دارای چندین پدر و مادر می گردند ، که خداوند همه را از گِل خلقت خلق کرده ، ثانیاً اگر خداوند می خواست دوباره اقدام به خلق آدمیان دیگر نماید چرا از همان اوّل دو آدم و حوا نیافرید تا مجبور نباشد چندین زن و مرد برای فرزندان آدم بیافریند ؟ نتیجه اینکه این سه فرضیه از مهمترین فرضیه های موجود در این خصوص بوده که هر سه قطعاً مردود و باعث ایجاد اشتباه می شوند . و اما فرضیه چهارم ؛ نکته مهم در خلقت آدمیان ، دقت و توجه بیشتر به تئوری تکامل داروین می باشد .
این تئوری کامل نیست ، اما صحیح می باشد . قطعاً حیواناتی دوپا ، هوشمند و به تمدن رسیده ناشی از تکامل قبل و در زمان خلقت آدم وجود داشته اند که فرشتگان از شباهت آدم با آنان متوجه طغیان و سرکشی و خونریز بودن نسل بشر شده اند و دلایل علمی و زیست شناسی کافی در این زمینه بسیار است و نمی توان قبول کرد که این حیوانات باهوش و متکلم به ناگهان منقرض شده اند و دیگر اثر و نسلی از آنان بجا نمانده است ، پس باید از خود بپرسیم چه به سر آنان آمد و این موجودات چگونه از گردونه هستی و تاریخ محو گردیدند . اولاً ارادة خلقت حضرت آدم نمی تواند ناقص وجود موجودات هوشمند و یا حیوانات انسان نما ناشی از تکامل طبیعی باشد ، کما اینکه دانشمندان سالهاست در جستجوی پیدا کردن موجودات دارای عقل و هوش در سراسر گیتی تلاش و بررسی می کنند و حتی گاهی اعتقاد بر این است که آنان از انسانها باهوشتر و متمدنتر هستند . ثانیاً وجود موجودات انسان نما از ریشة حیوانی نیز مانع اراده خداوندی مبنی بر خلقت آدم از عدم نیست . فی المثل در دو هزار سال پیش در حالیکه میلیونها انسان بر روی کره خاکی زندگی می کردند اراده خداوند بر آن شد تا دست به خلقتی بسیار مشابه با خلقت حضرت آدم بزند و ثابت نماید که هر آنچه حکمتش باشد انجام خواهد شد و حضرت مسیح را خلق فرمود . با مقایسه خلقت حضرت آدم و حضرت عیسی می توان به این نتیجه رسید که هر آنچه ارادة خداوند باشد همان خواهد شد . همچنین در خلقت حضرت عیسی به سادگی ثابت گردید که حضرت آدم نیز در زمان و مکانی هبوط کرده که انسان نماها وجود داشته اند و این حیوانات هوشمند نیز از مخلوقات خداوند بوده و همه اینها ، نشانة قدرت و علم و حکمت یگانه هستی می باشد .
ثالثاً اگر در خلق و خوی ، و ذات و عمق وجود نسل بشر دقیق شویم به یقین می رسیم که آدمیان ، هم دارای مقام انسانیت ، روح الهی و بلند پروازانه در جستجوی تعالی ، و هم خلق و خوی و غریزه حیوانی و گاهاً وحشیگری و درندگی و نیز تعصب شدید به تکامل هستند و همین ذات دوگانه انگیزش شر و خیر ، هدایت و گمراهی گذشت و انتقام و تکامل و تعالی را در سرنوشت و سرانجام هر آدمی رقم می زند و در یک جمله وجود انسان از ترکیب تکامل طبیعی و تعالی روح الهی دمیده شده در کالبد خاکی حضرت آدم با هم آمیخته و سرشته شده و این ترکیب ناشی از آمیزش فرزندان آدم با موجودات انسان نمای هوشمند که رفته رفته تکامل یافته بودند به وجود آمده .
پس نتیجه اینکه فرزندان آدم برای ازدواج و تکثیر نسل بنا بر ارادة ازلی به همزیستی و آمیزش با نوع دیگری از خلقت خداوند که در طول زمان بسیار به تکامل رسیده و دارای هوش و توان تکلم بودند رجوع آوردند تا ارادة الهی انجام پذیرد و حکمت خدائی جاری گردد .
تلاش و تکاپو و غریزه آدمیان و گاهاً کارهای عجیب و غریب آنها در طول تاریخ بنا بر مستندات و ادله بسیار محکم و انکارپذیر برای رسیدن به منتهای سیر کمال نشان از تکاملی بودن وجود آنان دارد ، حرکتی که از میلیونها سال پیش آغاز شده و تا پایان این تکامل ادامه دارد و از سوی دیگر حس خداجوئی و خداشناسی و دست یافتن به بالاترین درجات تعالی نشان از الهی بودن روح آدمی دارد ، روح بلندی که می تواند تمام موانع را برای اوج گرفتن به سوی آسمان از سر راه بردارد و شگفتی های تحسین برانگیزی به وجود آورد ، تا آنچه تقدیر و خواست خداوند است مبنی بر اوج تعالی بشریت به وقوع پیوسته و حکمت الهی ثابت گردد .
در آخر به یک نکته مهم نیز می توان اشاره کرد که آدمی برای ادامه حیات بر چهار ارگانیسم تکیه دارد و بدون وجود هر یک از آنها تداوم حیات به مخاطره خواهد افتاد و این چهار عنصر نیز دلیلی بر صحت تئوری تکامل و تعالی می باشد .
شعور ـ هوش ـ غریزه ـ وسوسه ، انسانها برای بقاء بطور مطلق نیازمند بهره گیری از این چهار عنصر اصلی هستند . جایگاه عنصر شعور در قلب ، عنصر هوش در سر ، عنصر غریزه در خون و عنصر وسوسه در حواس پنجگانه می باشد که اگر هر کدام از آنها را حذف کنیم ادامه زندگی را قطع نموده ایم ، اما نقش این چهار عنصر دائماً نسبت به یکدیگر کمرنگ و پررنگ می شود و هر کدام در مقطعی نسبت به دیگری حاکم می شوند . اگر آدمی بتواند در مجموعِ عمر خود شعور را برهوش مسلط نماید ، غریزه را کنترل کرده و افسار بر وسوسه های شیطانی خواهد زد و به تعالی و تکامل توأم خواهد رسید ، اگر هوش حاکم بر شعور شود آنرا مهجور کرده ، حسابگرانه غریزه را تطمیع می نماید و از آن لذت می برد و سوار بر مرکب وسوسه به جمع آوری بازیچه ها و لهو لهب دنیا میپردازد و اگر غریزه بر هوش و شعور تسلط داشته باشد آدمی حیوانی هوشمند می شود که بر اثر وسوسه های شیطانی جز به توحش و شکم پرستی و شهوترانی نمی پردازد .
در پایان اگر وسوسه در مجموع زندگی انسان مسلط بر شعور و هوش و غریزه گردد شعور را به زنجیر اسارت کشیده و هوش را پرورش داده و غریزه را سیراب نموده ، موجودی مخوف و نابود گر از آدمی به وجود می آورد .
و اما اگر هوش را در وجود آدمی بی رنگ کنیم کار انسان به جنون و دیوانگی و زندگی در دنیای خیالی ختم می شود و اگر شعور را کنار بگذاریم حتی علی رغم هوش بالا در نهایت حماقت بر او قالب می شود و اگر غریزه را حذف نمائیم ، علاقه به تداوم حیات و بقاء را در آدمی نابود کرده ایم و اگر وسوسه را محو نمائیم ، رسیدن به اهداف بزرگ و هدفمندی انسان را از او سلب کرده ایم .
پس مایه حیات و بقاء انسان برای رسیدن به تعالی و تکامل ، زنجیره به هم پیوسته چهار عنصر شعور ، هوش ، غریزه و وسوسه می باشد که هوش و غریزه آن نتیجه تکامل و شعور و وسوسه آن حکمت تعالی می باشد که هرکدام در زمان خود باعث حرکت و پیشرفت در آدمی می گردند و آنچه که سرنوشت و سرانجام انسانهارارقم می زند ، برتری و سبقت وقوی بودن این عناصر نسبت به یکدیگر است که جای بحث بسیار دارد . والسلام ./م
ستایش کنم ایزد پاک را که بیناو دانا کند خاک را به موری دهد مالش نره شیر کند پشه بر پیل جنگی دلیر
بهکامیان 10/5/87
دسته ها :
يکشنبه بیست و هفتم 2 1388
مخالفان     اصولگرایان    اصلاح طلبان    کارگزاران سازندگیچرا باید در انتخابات دهم شرکت کنیم و به مهندس میرحسین موسوی رای دهیم؟به نام خداوند جان و خردمنت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت ، هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون بر میاید مفرح ذات پس در هر نفس دو نعمت است و بر هر نعمت شکری واجب .از دست و زبان که برآید                    کز عهده شکرش به در آیدبد ترین جانوران نزد خداوند کسانی هستند که تعقل نمیکنند.یک ساعت تفکر بهتر از شصت سال عبادت است .(قبل از شروع لازم است متذکر شوم عقاید و افکار و تا آنجایی که در توانم باشد اعمالم  با بسیاری از اصول جمهوری اسلامی مغایر و در تضاد  میباشد و هرگز قصد ندارم چنین حکومتی را مشروع بدانم.)انسان آفریده شده تا در یک مبارزه سخت و توانفرسا میان خیر وشر مورد امتحان وآزمایش قرار گیرد و همیشه برای مرگ چنان محیا باشد که انگار دمی فرصت جبران ندارد وبرای زندگی آنچنان امیدوار که انگار هرگز مرگی در کار نخواهد بود . انسان موجودی جاویدان است ، چون از روح الهی در کالبد او دمیده شده و این حس به جاودانگی باعث انگیزش حرکت بسوی ابدیت می گردد و هرگونه نا امیدی ، کفر به خالق این ابدیت است . اما ریشه ناامیدی در سکون و عقب گرد میباشد و حرکت لازمه امید و حرکت نیاز به ابزار دارد ،بلکه سرعت بخشیدن به آن ابزار محکمتر و بهتر و ابزار آن  عقل و آگاهی ، علم و دانش ، اراده وشجاعت، تد بر و لیاقت ، ایثار و گذشت و دیگر  صفات پسندیده میباشند .خداوند به داوود (ع) فرمود : ای داوود تو خواسته هایی داری و من خواسته ای ولی آن می شود که من خواسته ام و ای داوود تو خواسته هایی داری و من خواسته ای ، تو برای رسیدن به خواسته هایت سعی و کوشش و تلاش بسیار می کنی و برای رسیدن به آن هر آنچه میتوانی انجام میدهی ولی در نهایت آن می شود که من خواسته ام .                                                                                                                                                                                                 این حدیث قدسی بسیار بلیغ و فصیح وظیفه هر انسان را مشخص و مقنن فرموده ، یعنی سرنوشت هر انسان و روزی او مقدر گردیده است . اگر قرار باشد من شاهی  با دولت و مکنت گردم ، خواهد شد و اگر فقیری بی چیز که از گرسنگی بمیرم ، باز همان خواهد شد .حوادث واتفاقات ساده ،عجیب ،دردناک ،مایوس کننده،هیجان انگیز، امیدبخش وغیره متاثر از خواست افراد مختلف و در نقش ونگارهای گوناگون میایند ومیروند، درحالی که میلیاردها آرزوی زشت و زیبا در رقم خوردن آنها نقش داشته اند ولی در نهایت آن شود که خدا خواهد. و همیشه آنان که میدانند راضی و غافلان وخواب زدگان ناراضیند. میتوانیم از خود بپرسیم  پس اگر همان خواهد شد که مقدر گردیده پس نقش اراده انسان  چیست ؟ سعی و عمل ما به چه کار خواهد آمد ؟ ولی سئوال دیگری نیز میتوان مطرح کرد.! اگر قرار بر اینست که آنچه مقدر فرموده اتفاق افتد پس چرا آدمی سوار بر مرکب غرور به جولان و یکه تازی در اندیشه به ثمر نشاندن خواستها وآرزوهای محال خویش میپردازد.  در اینجا خداوند راه خیر و شر را بر روی انسان می گشاید و انسان ، این موجود چهار وجهی با تکیه بر داشته هایش انتخاب میکند  که  برای تحقق اراده الهی زندگی نماید یا در پی آمال نفسانی عمر تلف نماید. به هر حال  هر عملی را عکس العمل یست و همین قانون ساده منشا امتحان انسان است که انتخاب کند عمل خویش را در  مقابل     عکس العمل دیگران و بالعکس  ، اگر هرگز فراموش نکند که در نهایت خواست خداوند عزوجل محقق می گردد هرگز از راه درست خارج نمی شود. حرکت بی پایان و مملو از امیدش را می آغازدوپیش میرود،  اشتباه می کند و تجربه بدست می آورد (که اشتباه لازمه تجربه و تعالی است) و باز می گردد اما به خود اجازه تخطی نمی دهد اما اگر فراموش کرد که خواست الهی تحقق می یابد از مسیر درست زندگی خارج شده و به هر دست آویزی می آویزد و تن به هر منکری میدهد تا به خواسته خودش برسد ولی در نهایت آن گردد که خدایش مقدر فرموده و جز خسران و زیان چیزی حاصل تلاش این آدم طاغی و فراموشگر نمیگردد.( ای انسان چه باعث شد به خدای کریم خود مغرور گردی.  سوره انفطار )( قسم به عصر که انسان همیشه در خسران و زیان است ، جز آنان که عمل صالح انجام داده و به رعایت حق یکدیگر را سفارش کرده و صبر کردند . سوره والعصر )  شعور و وسوسه ، هوش و غریزه چهار عنصر در هم آمیخته ای هستند که وجود انسان را معنا میبخشند که  نبود هر یک از آنها حکمت خلقت را بی معنا و برتری هر کدام از انها بر سه عنصر دیگر سرنوشت و منش او را رقم میزنند  . خداوند در خلقت آدم(ع) از روح الهی خود بر کالبد خاکی او دمید.،( روح مجموعه عشق و اراده ، صفات خوب و پسندیده  ، فهم مصادیق از اکاذیب ، اسما و معلومات الهی  که همه ابزار و تحت فرمان عقل و شعور هستند، میباشد. ) و اینگونه شعور را با وجود انسان درآمیخت.  آنگاه تمام فرشتگان به امر الهی بر آدم سجده کردند جز ابلیس . ابلیس غرور ورزیده و امتناع کرد و به لعنت ابدی گرفتار گردید ، پس مهلت خواست و خداوند او را تا قیامت مهلت داد. او به عظمت خداوند قسم یاد کرد که آدم(ع)و فرزندان آدم(ع) را به گمراهی و تباهی کشاند ، جز آنان که خواست الهی را فراموش نمیکنند . او گفت در وجود آدمیزادگان از بالا و پائین ، چپ و راست  پس و پیش و هر راهی که ممکن باشد وارد میشوم و انان را به وسوسه  گمراه میکنم . که  اینگونه وسوسه نیز  در کالبد آدمی  راه یافته و باعث نا فرمانی او شد . شیطان آدم(ع) را به خوردن میوه ممنوعه   وسوسه کرده اولین گناه رقم خورد،  زشتیهای آدم هویدا گردید واز پس آن به  امر الهی بر زمین خاکی هبوط کرد . ( شیطان اولین موجودیست که غرور ورزیده، به نادانی تصمیم گرفت خواسته اش را بر خواست الهی برتری بخشد و هر آنکس که این کند یقین داشته باشد اسیر وسوسه گردیده و پا جای پای شیطان نهاده بسوی تباهی رهسپار است) آدمیزادگان  بر روی کره خاکی برای بقا و ادامه نسل به غریزه و هوش نیاز داشتند که از پیش این دو عنصر به خاطر ادامه بقائ مخلوقات زمینی وجود داشت و فرزندان آدم این دو عنصر حیاتی را درآمیرش با زمینیان ازآنان به میراث بردند و زندگی شروع شد.شعور در قلب ، وسوسه در حواس ، غریزه در خون، وهوش در مغز انسان ماوا گرفت .چنان که هر کدام از آنها را از انسان بگیرند حیات او منقطع میگردد.  تمامی انسانها تابع این چهار عنصر حیات زندگی می کنند و همیشه یکی از این چهار عنصر بر دیگر عناصر تسلط وبرتری پیدا کرده زمام امور بشر را به دست میگیرد.  برای آنان که طالب هدایت هستند بسیار مهم است که بدانند در هر زمان کدام عنصر بر وجود آنها حاکم است و هر آنکس که بتواند عنصر شعوررا در وجود خود شناخته  و قدرت بخشد و در طول مسیر زندگی  بر سه عنصر لازمه دیگر مسلط گرداند ، راه تعالی و تکامل را یافته ، اسب شرف از گنبد گردون بجهاند.آنکس که  نداند و نداند که نداند             در جهل  مرکب  ابدالدهر  بمــــــاندآنکس که نداند وبداند که نداند                  لنگان خرک خویش به مقصد برساندآنکس که بداند و نداند که بداند              بیدارش   نمائید که تا خفته   نمــــاند آنکس که بداند و بداند که بداند              اسب شرف از گنبد گردون بجهــــاندو اما جواب سئوال : چرا باید به مهندس میرحسین موسوی رای بدهیم و او را یاری کنیم.        ... ما مسلمانان معتقدیم که پیامبر اکرم محمد مصطفی(ص) عقل کامل عالم وجود است و تمام هستی برای به ثمر رسیدن این مقام والا  توسط خداوند افریده شد و آنانکه به این شناخت برسند همچون اقماری به فواصل معین به دور این خورشید تابناک هدایت و رحمت به گردش در آمده، چراغ روشنی بخش هدایت دیگر بندگان میگردند . اگر به دوران زحمت ، تلاش و سختی آن حضرت  در راه انجام رسالت و هدایت خلق نظری بیافکنیم به وضوح مشاهده میکنیم ایشان برای رسیدن به اهداف الهی عقل و عمل را سرلوحه کار خود قرار دادند و دعا و معجزه را منوط به خواست الهی گذاشتند ، یعنی آنکه برای به دست آوردن هر پیروزی از توانمندیهای شعور وهوش وبازوی  خود و اطرافیان و یاران بهره گرفتند و دست یاری به سوی خلق مورد هدایت دراز کردند . شمشیر علی (ع) ، دارائی  خدیجه (ع) ، اعتبار و حمایت ابوطالب (ع) ، ثروت ابوبکر ، ذکاوت سلمان ، قدرت عمر و همت دیگر یاران را به کمک طلبیدند و از پس حمایت ومساعدت نزدیکان و همت والای خویش در زیر سایه حق عزوجل اسلام را پی ریزی نموده ، پرورش داده و صلابت بخشیدند بدون آنکه لحظه ایی به اراده الهی شک کنند . با اطمینان وایمان هر مصیبت ورنجی را به جان خریدند وهر طالب هدایتی را در سختیها به یاری دعوت نمودند، تا ایمانش را به کمال برسانند در حالی که خود باور داشتند این کمال خواست خداست و محقق خواهد شد، جز برای آنانکه غرور ورزیده و به گمراهی رفتند.یا در مثالی دیگر: ندای هل من ناصر ینصرنی سیدالشهدا امام حسین (ع)  که تا ابد در تاریخ طنین  انداز گردیده تقاضای کمک و حمایت است  . برای رسیدن به بالاترین اهداف انسانی یعنی عشق به معبود و آزادگی . حسین(ع) به تحقق اراده الهی باور داشت و این باور اوو یارانش را بسوی شهادتی ابدی در تاریخ بشری رهنمون ساخت، گذشتن از جان شیرین سخت و بزرگ است اما با شکوه تر و سختتر آنست که دل از جگرگوشگان وعزیزان برگیری و شاهد شهادت و اسارت فرزندان و عزیزانت ویاران باشی تا اوج یقین و ایمان به خواست الهی  را به امر معشوق یکتا به تصویر کشیده ودر بین ستاراگان هدایت بی همتا گردی ،در حالی که با یک بیعت تقیه گرانه میتوانی جان به سلامت ببری. عظمت قیام کربلا در جانبازی شهدای آن نیست بلکه در پاک باختگی و تسلیم هرآنچه مورد عشق و محبت است به عشق حضرت دوست قرار داشته و  آن را معنا میبخشد تا آنان که طالب هدایت هستند اوج تعالی را به دیده دل مشاهده نموده و به یقین دست یابند تا ندای یاری حسین(ع) را در طول تاریخ لبیک گویند.حال من و امثال من که  ما میشویم برای احیای آزادگی انسان، که ضامن بقائ آن خداوند است، همه معتقدین به خواست الهی را به  یاری می طلبیم تا فقط درست انتخاب کنند، که مدد نمایند خویش را یا درکنج تاریک تنهاییشان پوچ و اسقاط گردند. تقاضای کمک از اهل آن لازمه انسانیت است. چنانکه بزرگان کمال انسانی دست یاری بسوی بندگان خدا دراز کردند. وقتی تاریخ را ورق میزنیم با حیرت به اقوام ومللی که هیچ تاثیری در سرنوشت خود نداشتند مینگریم.غافل از  اینکه آیندگان از سکون و سکوت دانسته ما مات ومبهوت خواهند ماند. در نهایت آن شود که خداوند جبار خواهذ ولی آنچه مورد محاسبه واقع میگردد همت انسانهاست در برابر بی قیدی وپوچی انسان نماها.  نکته حساس و مهم مطلب این است که از چه کسی و در چه زمانی و برای چه هدفی کمک بخواهیم ، اگر گرسنه ایم، تقاضای غذا از اهل آن واجب و عقلانی است ، اگر  برهنه ایم واجبتر، اما اگر همچون قوم بنی اسرائیل که پس از رهایی از ظلم فرعون از موسی(ع) تقاضای غذا کردند، مرغ و ترنجبین از سوی خداوند روزی آنها شد، طمع ورزیده  سیر و عدس و غیره از موسی(ع) طلب کردند .که اینگونه توقع حتی از خود خداوند هم خواری و ذلت می آورد تا چه رسد به بنده خدا ، زیرا این نوع کمک گرفتن حاصل قلیان طمع و سست عنصری انسان است . اگر برای دستیابی و رسیدن به مدارج والای انسانی و آگاهی وآزادگی به اهل آن متوسل شویم وحمایت ویاری آنان را خواهان شویم نه تنها مورد منت نیستیم بلکه منتگذار هم هستیم ،  چون کمک کننده را در به ثمر رسیدن یک ارزش والای انسانی سهیم کرده ایم . امروز روز شناخت ارزشهاست و زمان انتخاب خیر از شر، نور از ظلمت، آزادگی از بند و تغییرمسیر زندگی.بهتراست در اینجا شفافتر روشن شود که روی سخنم با کسانی است که تحریم انتخابات را بهتر ازاستفاده از فرصتها میدانند . هدف توجیه بد و بدتر نیست بلکه باید اندیشید من اگر بنشینم ، تو اگر بنشینی چه کسی بر میخیزد ؟پر واضح است ، آنکه از ما نیست.حال اگرکسی هدف والایی را حمایت کند و توان انجام آن را داشته باشد اولاً انجام وظیفه کرده (چون انسانیت یعنی ایجاد آسایش برای خود واطرافیان در حد امکان )، ثانیاً ثواب دنیا و آخرت را برای خود خریده وروحش را از قید وبند روزمرگی و بی تفارتی آزاد کرده ، ثالثاً خود را وارد آزمایشی الهی کرده که از نتیجه قبولی آن خبردار و مسرور می باشد ، رابعاً اعتماد به نفس خود را بازسازی و تقویت کرده که این اعتماد انرژی مثبتی را حاصل می سازد که باعث جهش در زندگی  می گردد و بخل در ادای وظیفه  باعث تباهی این انرژیست . کلام آخر: ما ایرانیان برای به دست آوردن آزادی قیام کردیم ولی بنام آزادی و با شعار رهائی آزاده گی فرد فردمان را به یغما برده وآن را به تاراج گذاشتند وامروز بسیاری بخاطر جلوگیری از تکرار این فاجعه و بسیاری از ترس قربانگاه آزادی ترجیح میدهند در عزلت خویش پوچ و بیهوده بپوسند و در روزمرگی خود تباه شوند . با نگاهی دقیق و به دور از ریا، تعصب،غرورو توهم در جامعه چه میبینیم ؟ ملتی را مینگریم که برخی درموردشان به این باور رسیده اند که میتوان با یک وعده پنجاه هزار تومانی حمایت و رائ آنان را خرید . چرا چون آزادگی پژمرده، و روح آزادی و آزاداندیشی در اسارت حرص و طمع مردمان به زنجیر کشیده شده . چون مردمان فراموش کرده اند روزی هرکس از قبل در خزانه الهی مقرر گردیده وبا وعده سر خرمن پنجاه هزار تومانی کم یا زیاد نمیشود. چه میبینیم یق و به دور از ریا، تعصب،غرورو توهم  بسیاری از ترس قربانگاه آزادی ترجیح میدهند در عزلت خویش پوچ و بیهوده بپوسند و د(اما یک توضیح در مورد روزی: روزی هر موجودی در خزانه الهی معین گردیده و در زمان ومکان خودش به صاحب آن میرسد زمان آن ناشی از مشیئت الهی و مکان آن حاصل حرکت و تلاش فرد است و اگر کسی سستی پیشه کند در زمان ادای روزی در مکان آن قرار نمیگیرد.و همچنین آنچه مازاد بر روزی حاصل میشود یا امانت است یا نتیجه طمع ؛ که ردکردن امانت واجب وذخیره کردن طمع مکافات دارد. البته بعضی کم روزی وبعضی دارای روزی وسیع میباشند تا برخی وسیله آزمایش برخی گردند. دیگر آنکه منکرات و گناهانی که فرد در حق خودش میکند یعنی خود را آسیب میرساند سبب تباهی روزی میگردد. و اما برکت در روزی، خواندن به همراه فهم قرآن وسایر کتب الهی (کلام الله) وصدقه به همراه دعا باعث برکت  و فراوانی وسیعی در روزی میگردد.)ولی با آنکه همه مردم بارها وبارها تجربه کرده اند بعضی مواقع هزاران سعی شان برای رسیدن به آنچه روزیشان نبوده ،تباه گردیده و گاهی آنچه را که هرگز برایشان متصور نبوده، روزیشان شده ،بازهم آزمندانه و حریص در پی تصرف روزی مقدر خویش آسایش خود و دیگران را ضایع می نمایند. میخواهم فریاد بزنم ،فریاد بزنم ،فریاد بزنم اما  انگار استخوان در گلو دارم، ای مردم ازهر گروه ودسته ،ازهر مرام ومسلک، از هر قوم وطایفه، وتابع هر دین و آیینی هستید واز هر مرشدی که خط میگیرید ترک صحنه انتخابات افتخار نیست، شناسنامه بدون مهر ارزش نیست ، لاقیدی وبی تفاوتی هنر نمیخواهد ،  خانه نشینی و سستی همت نمیخواهد . فرار ازرای دادن مبارزه نیست. آنانکه در جای امن ودر کشور هایی که در توهماتشان خانه آمال وآرزوهای پوچ وواهیشان بوده زیر سایه شیطان ترس پناه گرفته اند و شعار براندازی سر میدهند انسان نماهای بی ارزشی هستند که در مقام امتحان به هر خفتی تن میدهند . خیانت پیشه و دشمن انسانت هستندو هرگز جز به حرص و آزمندی خود نمی اندیشند . چه ما رای بدهیم و چه رای ندهیم ، چه با سستی وکاستی در خانه بنشینیم و سر در برف فرو بریم ، ویا برای احقاق حق قیام کنیم ،محقق گردد آنچه را که حضرت دوست خداوند باری تعالی مقدر فرموده فقط این ماییم که باید دقت بنماییم که مورد امتحان الهی هستیم.بدترین جانوران نزد خداوند کسانی هستند که تعقل نمیکنند.                                                            والسلام          صادق بهکامیان ـ20/2/88 Behkamiyan@yahoo.com     
دسته ها :
يکشنبه بیست و هفتم 2 1388

اگر تنهاترین تنها شوم باز هم خدا هست
هشدار ؛ به شما موکداً هشدار می دهم از زمانی که راهی برای بازگشت وجود نخواهد داشت ، نادانی سنگی در چاه می اندازد و صد عاقل از در آوردن آن عاجز می مانند .
ای حاکم بزرگ اینچنین مباش چون بعید می دانم از پس این ندانم کاریها و این بازار نادانی عقلی برای عاقلی و عاقلی برای جبران بماند تا چه رسد فرمان را .ای زاهد ظاهر پرست به چه دل خوش کرده ای ؟ روزگار حکومت کوتاه است ، آن مقدار که حتی ارزش پشت دست به دندان گزیدن هم ندارد . پس بدان و آگاه باش در این سراب قدرت نه سایبانی خواهی یافت که دمی بیاسائی و نه کفِ دستی آب که عطش هولناک خودرا خاموش سازی . پس این کاروان را به کاروان سالاری که لااقل یکبار بیابان دیده و شریک دزد هم نبوده باشد بسپارو خود و جماعتی را نجات بخش باش ، هر چند به سختی او را خواهی یافت ، امّا غیر ممکن نیست .
به بیراهه رهسپارید ، امّا تنها نیستید بلکه ملتی را به کمینگاه هلاک خواهید کشاند و در این کمینگاه تیرهای زهرآلود بسیار از هر نوع بر سر ما خواهد بارید و به سختی اندک گروهی از آن رهائی خواهند یافت .
به کجا چنین شتابان ، اندکی تأمل کن و از رفتن بمان و به عقب نگاه کن ، ببین کجا بودیم و به کجا رسیدیم. هر آن کس که قصد خیر داشته و پاک دل باشد اگر بفهمد و بداند که چه بر سر این ملت آمده بغض او را خفه خواهد کرد .
تأمل کن به بد بیراهه ای رهسپاریم ، هر چند نخواهیم با این سیلاب خروشان ویرانگر همسو و همسفر باشیم ، فریاد از دلسپاری ماو جبر زمانه. آیا هنوز باور ندارید که جز شعار وفریب در ذهن نپرورانده بودید و جز خِسران و ندامت باری بر نخواهید گرفت و از این کشتِ عظیمی که کرده اید بد میوه ای به ثمر خواهد نشست. ای کاش بذر بر سنگلاخ بر شورزار بر مرداب می ریختید . افسوس که تخم نفاق و فتنۀ شما بر حاصلخیزترین زمین های باور مردم پاشیده می گردد و روزی که این بذرها به ثمربنشیند باید به حال ایران فراوان گریست .
این فتنه که درجان وسرشت مردم افتاده ذوالفقار علی را هم کُند می کند تا چه رسد به قلم و تیغ شکستۀ ما.
در میخانه ببستند خدایا مپسند که در خانۀ تـزویـر و ریـا بگشایند. بهکامیان
دسته ها :
يکشنبه بیست و هفتم 2 1388
X