دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2809
تعداد نوشته ها : 7
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

به نام خداوند جان و خرد
منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت . هر نفسی که فرو می رود ، ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات ، پس در هر نفس دو نعمت است و بر هر نعمت شکری واجب .
از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش بدر آید
یکی از معماهای حل نشده آفرینش اثبات علمی خلقت حضرت آدم و حضرت حوا به عنوان مبدأ و منشاء خلقت انسان می باشد . خلق آدم در چند هزار سال پیش به صورت انسانی کامل و دارای دانائی و علم لدنی و آموخته های کامل از تمام علوم و به صورت جهش یافته مغایرت اساسی با وجود انسانهای اولیه ، با سابقه چند میلیون ساله دارد . انسانهایی که برای رسیدن به مرحله حداقل آگاهی آدم طبق کشفیات و مستندات علمی و آثار به جامانده که حکایت از یک سیر تکاملی دارد میلیونها سال وقت نیاز داشته اند تا به تمدن ، خداشناسی ، اجتماع و قانون دست پیدا کنند . در حالی که آدم بنا بر خاص بودن و حکم و حکمت خداوند ، عالم به حقیقت تمامی اسماء بوده و این میراث را برای فرزندان خود بجا گذاشته است . انسان اولیه که از یک تک سلولی جهش یافته به یک موجود چند سلولی و موجودی دارای اعضاء و جوارح مبدّل گردیده و برای ادامه حیات قدم به خشکی نهاده و توانسته روی دست و پا راه برود و کامل و کاملتر شده تا به شکل یک موجود دو پای دارای قدرت تفکر و تکلم گردد ، با آدمی که در نهایت کمال توسط خداوند آفریده شده فرق دارد و همین تفاوت ما را به تفکر وامی دارد که کدامیک منشاء آفرینش انسان است و ما از نسل کدامین هستیم . برای رسیدن به حقیقت لازم است ، نگاهی دوباره به دور از تعصب و غرورِ نژادی به سابقه خود داشته باشیم ؛ تعصب تیره ترین پرده در مقابل تلألو نور حقیقت و آشکار شدن واقعیت می باشد ، چشم آدمی را نابینا و گوش او را ناشنوا و جز توهمات و خیالات در ذهن وی نمی پروراند . بدترین و خبیث ترین ابزار شیطان برای سلطه بر آدم و گمراه ساختن بنی بشر تعصب و غرور است که هر یک به تنهایی می تواند از انسان کامل ، نادانترین و خطرناکترین مخلوق خدا را به وجود آورد تا چه رسد که هر دو در وجود این مخلوق هوشمند آمیزش پیدا کند . هرگاه آدمی بر تعصب تکیه کرده خواسته یا ناخواسته رفته رفته از نور حقیقت دور افتاده و در دام توهمات و بافته های ذهنی به باورهای غلط ایمان آورده و هر چه غیر آن را منکر و زشت تلقی نموده است . هرگاه شیطان در گمراه کردن انسان عاجز و زبون گردیده او را به هر مکر و حیله ای که توانسته ، سوار بر مرکب غرور کرده ، تا به نیستی و دیار تاریکی و جهل هدایت نماید و زمانی که پیوند تعصب و غرور را در درون کسی به حد کمال برساند با فراق بال به سقوط او در در ورطه سیاهی و تباهی توجه می دارد . وقتی فردی به این مرحله برسد به دست خود رشته های گمراهی و هلاکت را چنان محکم و منسجم در اطراف خود می تند که دیگر هیچ نوری از حقیقت نتواند بر قلب و وجود او راه یابد . پس باید همیشه از این دو عفریت گمراهی برحذر و بر اعجاز معجون آن دو آگاه باشیم ، تا حقیقت را گم نکنیم . شاید بتوان سخت ترین قسمت نبوت حضرت محمد را شکستن و از میان بردن تعصب کورکورانه اعراب نسبت به باور و اعتقادات بی پایه و اساسشان دانست . تعصبی که جز رسول خدا کسی را یارای از میان برداشتنش نبود ، همانا بزرگترین جنگ امام علی از میان برداشتن گروه خوارج بود ، ایشان می فرمایند ؛ من چشم فتنه را در آوردم و جز من کسی جرأت این کار را نداشت ، چرا که خوارج از متعصب ترین افراد نسبت به اجراء احکام الهی بودند و سوار بر مرکب غرور خود را تنها هدایت یافتگان مکتب اسلامی می دانستند و باقی مسلمین را کافر و مرتد بر می شمردند .
و امّا بعد :
حلقه گمشده خلقت ؛ خداوند بر آن شد که آدم را خلق نماید ، فرشتگان سئوال کردند ؛ آیا اراده الهی بر آن قرار گرفته است تا موجودی که بر روی زمین فساد و خونریزی کند خلق نمائید ؟
حال آنکه ما به تسبیح و ستایش خداوند مشغولیم و خداوند فرمود من چیزی می دانم که شما نمی دانید !
اراده الهی انجام پذیرفت و بر کالبد خاکی روح الهی دمیده شد و خداوند بر خلقت خود آفرین گفت و جمله فرشتگان سجده به جا آوردند ، مگر ابلیس که غرور ورزید و رانده درگاه خداوند و دشمن آدمیان گشت . آدم و حوا ساکن بهشت گردیدند ، اما دیری نپائید که با وسوسه و فریب شیطان نافرمانی کرده زشتیهایشان بر آنان پدیدار گشت و به امر خداوند به زمین خاکی هبوط کردند . از پس گناه ، نادم و پشیمان شده ، گریان و سرگردان رو به درگاه الهی توبه بجا آورده و تقاضای عفو و بخشش کردند . خداوند توبه آنان را پذیرفت و آدم را بر زمینیان به پیامبری مبعوث گردانید . خداوند از پس نعمات فراوان هابیل و قابیل را به آنان عطا کرد . فرزندان آدم به جوانی رسیدند و ازدواج آنان لازم گردید . فرزندان آدم برای تداوم نسل آدمی و بنابر نیاز ذاتی باید ازدواج می کردند و اینجاست که جای خالی حلقه گمشده همسران و ادامه نسل بشر پدیدار می شود . آدم برای فرزندان چگونه و از کجا همسر بیابد ؟ این سئوال قرنهاست که بدون جواب مانده است . این حلقه گمشده نوعی گمگشتگی و آشفتگی در ذهن آدمی ایجاد می کند که من از چه ریشه ای پدید آمدم . بنابر روایتی هابیل و قابیل با خواهران دوقلوی مخالف هم ازدواج کردند ، اما بنابر سنّت الهی ثابت گردیده این امر محال و غیرممکن است که خداوند و پیامبر او اجازه ازدواج خواهر و برادر را صادر فرمایند و در هیچ یک از ادیان الهی در این مورد جز تقبیح و زشتی چیز دیگری وجود ندارد و همیشه از آن به عنوان یک گناه بزرگ نابخشودنی یاد شده ، جز در موارد غیر انسانی و در زمانی که آدمیان همچون حیوانات رفتار می کنند ، هیچ خواهر و برادری جز احساس کراهت و پلیدی از این موضوع درک نخواهند کرد . پس این فرض که خواهر و برادر با هم ازدواج کرده باشند مردود و مسدود می باشد . فرض دیگر این است که برای هابیل و قابیل از بهشت دو فرشته یا پری یا جن فرستاده شده که این فرض نیز قابل استناد پذیرفتنی نیست ، چرا که اولاً دیگر فرزندان آدم چگونه همسر پیدا کردند ، ثانیاً تعامل و تجانس جنیان یا فرشتگان بر روی کره خاکی با آدمیان امری بعید و غیر ممکن است تا چه رسد به تولید نسل ، ثالثاً نژاد آدم خاکی در زمین با موجودی غیر زمینی حکمت الهی را مبنی بر خلقت انسان زیر سئوال می برد و قطعاً چنین فرضیه ای که دهها جن به عنوان همسر برای زمینیان از سوی خداوند مقرر گردند امری نامعقول و غیرمنطقی می باشد و اگر چنین بود ما نیمی از آتش و نیمی از خاک می شدیم .
فرضیة دیگر آن است که خداوند برای هابیل و قابیل از باقیمانده گِل خلقت همسرانی خلق نمود . اوّلاً با این فرضیه اهمیت و حکمت یگانگی آفرینش آدم ابوالبشر زیر سئوال می رود و بشریت دارای چندین پدر و مادر می گردند ، که خداوند همه را از گِل خلقت خلق کرده ، ثانیاً اگر خداوند می خواست دوباره اقدام به خلق آدمیان دیگر نماید چرا از همان اوّل دو آدم و حوا نیافرید تا مجبور نباشد چندین زن و مرد برای فرزندان آدم بیافریند ؟ نتیجه اینکه این سه فرضیه از مهمترین فرضیه های موجود در این خصوص بوده که هر سه قطعاً مردود و باعث ایجاد اشتباه می شوند . و اما فرضیه چهارم ؛ نکته مهم در خلقت آدمیان ، دقت و توجه بیشتر به تئوری تکامل داروین می باشد .
این تئوری کامل نیست ، اما صحیح می باشد . قطعاً حیواناتی دوپا ، هوشمند و به تمدن رسیده ناشی از تکامل قبل و در زمان خلقت آدم وجود داشته اند که فرشتگان از شباهت آدم با آنان متوجه طغیان و سرکشی و خونریز بودن نسل بشر شده اند و دلایل علمی و زیست شناسی کافی در این زمینه بسیار است و نمی توان قبول کرد که این حیوانات باهوش و متکلم به ناگهان منقرض شده اند و دیگر اثر و نسلی از آنان بجا نمانده است ، پس باید از خود بپرسیم چه به سر آنان آمد و این موجودات چگونه از گردونه هستی و تاریخ محو گردیدند . اولاً ارادة خلقت حضرت آدم نمی تواند ناقص وجود موجودات هوشمند و یا حیوانات انسان نما ناشی از تکامل طبیعی باشد ، کما اینکه دانشمندان سالهاست در جستجوی پیدا کردن موجودات دارای عقل و هوش در سراسر گیتی تلاش و بررسی می کنند و حتی گاهی اعتقاد بر این است که آنان از انسانها باهوشتر و متمدنتر هستند . ثانیاً وجود موجودات انسان نما از ریشة حیوانی نیز مانع اراده خداوندی مبنی بر خلقت آدم از عدم نیست . فی المثل در دو هزار سال پیش در حالیکه میلیونها انسان بر روی کره خاکی زندگی می کردند اراده خداوند بر آن شد تا دست به خلقتی بسیار مشابه با خلقت حضرت آدم بزند و ثابت نماید که هر آنچه حکمتش باشد انجام خواهد شد و حضرت مسیح را خلق فرمود . با مقایسه خلقت حضرت آدم و حضرت عیسی می توان به این نتیجه رسید که هر آنچه ارادة خداوند باشد همان خواهد شد . همچنین در خلقت حضرت عیسی به سادگی ثابت گردید که حضرت آدم نیز در زمان و مکانی هبوط کرده که انسان نماها وجود داشته اند و این حیوانات هوشمند نیز از مخلوقات خداوند بوده و همه اینها ، نشانة قدرت و علم و حکمت یگانه هستی می باشد .
ثالثاً اگر در خلق و خوی ، و ذات و عمق وجود نسل بشر دقیق شویم به یقین می رسیم که آدمیان ، هم دارای مقام انسانیت ، روح الهی و بلند پروازانه در جستجوی تعالی ، و هم خلق و خوی و غریزه حیوانی و گاهاً وحشیگری و درندگی و نیز تعصب شدید به تکامل هستند و همین ذات دوگانه انگیزش شر و خیر ، هدایت و گمراهی گذشت و انتقام و تکامل و تعالی را در سرنوشت و سرانجام هر آدمی رقم می زند و در یک جمله وجود انسان از ترکیب تکامل طبیعی و تعالی روح الهی دمیده شده در کالبد خاکی حضرت آدم با هم آمیخته و سرشته شده و این ترکیب ناشی از آمیزش فرزندان آدم با موجودات انسان نمای هوشمند که رفته رفته تکامل یافته بودند به وجود آمده .
پس نتیجه اینکه فرزندان آدم برای ازدواج و تکثیر نسل بنا بر ارادة ازلی به همزیستی و آمیزش با نوع دیگری از خلقت خداوند که در طول زمان بسیار به تکامل رسیده و دارای هوش و توان تکلم بودند رجوع آوردند تا ارادة الهی انجام پذیرد و حکمت خدائی جاری گردد .
تلاش و تکاپو و غریزه آدمیان و گاهاً کارهای عجیب و غریب آنها در طول تاریخ بنا بر مستندات و ادله بسیار محکم و انکارپذیر برای رسیدن به منتهای سیر کمال نشان از تکاملی بودن وجود آنان دارد ، حرکتی که از میلیونها سال پیش آغاز شده و تا پایان این تکامل ادامه دارد و از سوی دیگر حس خداجوئی و خداشناسی و دست یافتن به بالاترین درجات تعالی نشان از الهی بودن روح آدمی دارد ، روح بلندی که می تواند تمام موانع را برای اوج گرفتن به سوی آسمان از سر راه بردارد و شگفتی های تحسین برانگیزی به وجود آورد ، تا آنچه تقدیر و خواست خداوند است مبنی بر اوج تعالی بشریت به وقوع پیوسته و حکمت الهی ثابت گردد .
در آخر به یک نکته مهم نیز می توان اشاره کرد که آدمی برای ادامه حیات بر چهار ارگانیسم تکیه دارد و بدون وجود هر یک از آنها تداوم حیات به مخاطره خواهد افتاد و این چهار عنصر نیز دلیلی بر صحت تئوری تکامل و تعالی می باشد .
شعور ـ هوش ـ غریزه ـ وسوسه ، انسانها برای بقاء بطور مطلق نیازمند بهره گیری از این چهار عنصر اصلی هستند . جایگاه عنصر شعور در قلب ، عنصر هوش در سر ، عنصر غریزه در خون و عنصر وسوسه در حواس پنجگانه می باشد که اگر هر کدام از آنها را حذف کنیم ادامه زندگی را قطع نموده ایم ، اما نقش این چهار عنصر دائماً نسبت به یکدیگر کمرنگ و پررنگ می شود و هر کدام در مقطعی نسبت به دیگری حاکم می شوند . اگر آدمی بتواند در مجموعِ عمر خود شعور را برهوش مسلط نماید ، غریزه را کنترل کرده و افسار بر وسوسه های شیطانی خواهد زد و به تعالی و تکامل توأم خواهد رسید ، اگر هوش حاکم بر شعور شود آنرا مهجور کرده ، حسابگرانه غریزه را تطمیع می نماید و از آن لذت می برد و سوار بر مرکب وسوسه به جمع آوری بازیچه ها و لهو لهب دنیا میپردازد و اگر غریزه بر هوش و شعور تسلط داشته باشد آدمی حیوانی هوشمند می شود که بر اثر وسوسه های شیطانی جز به توحش و شکم پرستی و شهوترانی نمی پردازد .
در پایان اگر وسوسه در مجموع زندگی انسان مسلط بر شعور و هوش و غریزه گردد شعور را به زنجیر اسارت کشیده و هوش را پرورش داده و غریزه را سیراب نموده ، موجودی مخوف و نابود گر از آدمی به وجود می آورد .
و اما اگر هوش را در وجود آدمی بی رنگ کنیم کار انسان به جنون و دیوانگی و زندگی در دنیای خیالی ختم می شود و اگر شعور را کنار بگذاریم حتی علی رغم هوش بالا در نهایت حماقت بر او قالب می شود و اگر غریزه را حذف نمائیم ، علاقه به تداوم حیات و بقاء را در آدمی نابود کرده ایم و اگر وسوسه را محو نمائیم ، رسیدن به اهداف بزرگ و هدفمندی انسان را از او سلب کرده ایم .
پس مایه حیات و بقاء انسان برای رسیدن به تعالی و تکامل ، زنجیره به هم پیوسته چهار عنصر شعور ، هوش ، غریزه و وسوسه می باشد که هوش و غریزه آن نتیجه تکامل و شعور و وسوسه آن حکمت تعالی می باشد که هرکدام در زمان خود باعث حرکت و پیشرفت در آدمی می گردند و آنچه که سرنوشت و سرانجام انسانهارارقم می زند ، برتری و سبقت وقوی بودن این عناصر نسبت به یکدیگر است که جای بحث بسیار دارد . والسلام ./م
ستایش کنم ایزد پاک را که بیناو دانا کند خاک را به موری دهد مالش نره شیر کند پشه بر پیل جنگی دلیر
بهکامیان 10/5/87
دسته ها :
يکشنبه بیست و هفتم 2 1388
مخالفان     اصولگرایان    اصلاح طلبان    کارگزاران سازندگیچرا باید در انتخابات دهم شرکت کنیم و به مهندس میرحسین موسوی رای دهیم؟به نام خداوند جان و خردمنت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت ، هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون بر میاید مفرح ذات پس در هر نفس دو نعمت است و بر هر نعمت شکری واجب .از دست و زبان که برآید                    کز عهده شکرش به در آیدبد ترین جانوران نزد خداوند کسانی هستند که تعقل نمیکنند.یک ساعت تفکر بهتر از شصت سال عبادت است .(قبل از شروع لازم است متذکر شوم عقاید و افکار و تا آنجایی که در توانم باشد اعمالم  با بسیاری از اصول جمهوری اسلامی مغایر و در تضاد  میباشد و هرگز قصد ندارم چنین حکومتی را مشروع بدانم.)انسان آفریده شده تا در یک مبارزه سخت و توانفرسا میان خیر وشر مورد امتحان وآزمایش قرار گیرد و همیشه برای مرگ چنان محیا باشد که انگار دمی فرصت جبران ندارد وبرای زندگی آنچنان امیدوار که انگار هرگز مرگی در کار نخواهد بود . انسان موجودی جاویدان است ، چون از روح الهی در کالبد او دمیده شده و این حس به جاودانگی باعث انگیزش حرکت بسوی ابدیت می گردد و هرگونه نا امیدی ، کفر به خالق این ابدیت است . اما ریشه ناامیدی در سکون و عقب گرد میباشد و حرکت لازمه امید و حرکت نیاز به ابزار دارد ،بلکه سرعت بخشیدن به آن ابزار محکمتر و بهتر و ابزار آن  عقل و آگاهی ، علم و دانش ، اراده وشجاعت، تد بر و لیاقت ، ایثار و گذشت و دیگر  صفات پسندیده میباشند .خداوند به داوود (ع) فرمود : ای داوود تو خواسته هایی داری و من خواسته ای ولی آن می شود که من خواسته ام و ای داوود تو خواسته هایی داری و من خواسته ای ، تو برای رسیدن به خواسته هایت سعی و کوشش و تلاش بسیار می کنی و برای رسیدن به آن هر آنچه میتوانی انجام میدهی ولی در نهایت آن می شود که من خواسته ام .                                                                                                                                                                                                 این حدیث قدسی بسیار بلیغ و فصیح وظیفه هر انسان را مشخص و مقنن فرموده ، یعنی سرنوشت هر انسان و روزی او مقدر گردیده است . اگر قرار باشد من شاهی  با دولت و مکنت گردم ، خواهد شد و اگر فقیری بی چیز که از گرسنگی بمیرم ، باز همان خواهد شد .حوادث واتفاقات ساده ،عجیب ،دردناک ،مایوس کننده،هیجان انگیز، امیدبخش وغیره متاثر از خواست افراد مختلف و در نقش ونگارهای گوناگون میایند ومیروند، درحالی که میلیاردها آرزوی زشت و زیبا در رقم خوردن آنها نقش داشته اند ولی در نهایت آن شود که خدا خواهد. و همیشه آنان که میدانند راضی و غافلان وخواب زدگان ناراضیند. میتوانیم از خود بپرسیم  پس اگر همان خواهد شد که مقدر گردیده پس نقش اراده انسان  چیست ؟ سعی و عمل ما به چه کار خواهد آمد ؟ ولی سئوال دیگری نیز میتوان مطرح کرد.! اگر قرار بر اینست که آنچه مقدر فرموده اتفاق افتد پس چرا آدمی سوار بر مرکب غرور به جولان و یکه تازی در اندیشه به ثمر نشاندن خواستها وآرزوهای محال خویش میپردازد.  در اینجا خداوند راه خیر و شر را بر روی انسان می گشاید و انسان ، این موجود چهار وجهی با تکیه بر داشته هایش انتخاب میکند  که  برای تحقق اراده الهی زندگی نماید یا در پی آمال نفسانی عمر تلف نماید. به هر حال  هر عملی را عکس العمل یست و همین قانون ساده منشا امتحان انسان است که انتخاب کند عمل خویش را در  مقابل     عکس العمل دیگران و بالعکس  ، اگر هرگز فراموش نکند که در نهایت خواست خداوند عزوجل محقق می گردد هرگز از راه درست خارج نمی شود. حرکت بی پایان و مملو از امیدش را می آغازدوپیش میرود،  اشتباه می کند و تجربه بدست می آورد (که اشتباه لازمه تجربه و تعالی است) و باز می گردد اما به خود اجازه تخطی نمی دهد اما اگر فراموش کرد که خواست الهی تحقق می یابد از مسیر درست زندگی خارج شده و به هر دست آویزی می آویزد و تن به هر منکری میدهد تا به خواسته خودش برسد ولی در نهایت آن گردد که خدایش مقدر فرموده و جز خسران و زیان چیزی حاصل تلاش این آدم طاغی و فراموشگر نمیگردد.( ای انسان چه باعث شد به خدای کریم خود مغرور گردی.  سوره انفطار )( قسم به عصر که انسان همیشه در خسران و زیان است ، جز آنان که عمل صالح انجام داده و به رعایت حق یکدیگر را سفارش کرده و صبر کردند . سوره والعصر )  شعور و وسوسه ، هوش و غریزه چهار عنصر در هم آمیخته ای هستند که وجود انسان را معنا میبخشند که  نبود هر یک از آنها حکمت خلقت را بی معنا و برتری هر کدام از انها بر سه عنصر دیگر سرنوشت و منش او را رقم میزنند  . خداوند در خلقت آدم(ع) از روح الهی خود بر کالبد خاکی او دمید.،( روح مجموعه عشق و اراده ، صفات خوب و پسندیده  ، فهم مصادیق از اکاذیب ، اسما و معلومات الهی  که همه ابزار و تحت فرمان عقل و شعور هستند، میباشد. ) و اینگونه شعور را با وجود انسان درآمیخت.  آنگاه تمام فرشتگان به امر الهی بر آدم سجده کردند جز ابلیس . ابلیس غرور ورزیده و امتناع کرد و به لعنت ابدی گرفتار گردید ، پس مهلت خواست و خداوند او را تا قیامت مهلت داد. او به عظمت خداوند قسم یاد کرد که آدم(ع)و فرزندان آدم(ع) را به گمراهی و تباهی کشاند ، جز آنان که خواست الهی را فراموش نمیکنند . او گفت در وجود آدمیزادگان از بالا و پائین ، چپ و راست  پس و پیش و هر راهی که ممکن باشد وارد میشوم و انان را به وسوسه  گمراه میکنم . که  اینگونه وسوسه نیز  در کالبد آدمی  راه یافته و باعث نا فرمانی او شد . شیطان آدم(ع) را به خوردن میوه ممنوعه   وسوسه کرده اولین گناه رقم خورد،  زشتیهای آدم هویدا گردید واز پس آن به  امر الهی بر زمین خاکی هبوط کرد . ( شیطان اولین موجودیست که غرور ورزیده، به نادانی تصمیم گرفت خواسته اش را بر خواست الهی برتری بخشد و هر آنکس که این کند یقین داشته باشد اسیر وسوسه گردیده و پا جای پای شیطان نهاده بسوی تباهی رهسپار است) آدمیزادگان  بر روی کره خاکی برای بقا و ادامه نسل به غریزه و هوش نیاز داشتند که از پیش این دو عنصر به خاطر ادامه بقائ مخلوقات زمینی وجود داشت و فرزندان آدم این دو عنصر حیاتی را درآمیرش با زمینیان ازآنان به میراث بردند و زندگی شروع شد.شعور در قلب ، وسوسه در حواس ، غریزه در خون، وهوش در مغز انسان ماوا گرفت .چنان که هر کدام از آنها را از انسان بگیرند حیات او منقطع میگردد.  تمامی انسانها تابع این چهار عنصر حیات زندگی می کنند و همیشه یکی از این چهار عنصر بر دیگر عناصر تسلط وبرتری پیدا کرده زمام امور بشر را به دست میگیرد.  برای آنان که طالب هدایت هستند بسیار مهم است که بدانند در هر زمان کدام عنصر بر وجود آنها حاکم است و هر آنکس که بتواند عنصر شعوررا در وجود خود شناخته  و قدرت بخشد و در طول مسیر زندگی  بر سه عنصر لازمه دیگر مسلط گرداند ، راه تعالی و تکامل را یافته ، اسب شرف از گنبد گردون بجهاند.آنکس که  نداند و نداند که نداند             در جهل  مرکب  ابدالدهر  بمــــــاندآنکس که نداند وبداند که نداند                  لنگان خرک خویش به مقصد برساندآنکس که بداند و نداند که بداند              بیدارش   نمائید که تا خفته   نمــــاند آنکس که بداند و بداند که بداند              اسب شرف از گنبد گردون بجهــــاندو اما جواب سئوال : چرا باید به مهندس میرحسین موسوی رای بدهیم و او را یاری کنیم.        ... ما مسلمانان معتقدیم که پیامبر اکرم محمد مصطفی(ص) عقل کامل عالم وجود است و تمام هستی برای به ثمر رسیدن این مقام والا  توسط خداوند افریده شد و آنانکه به این شناخت برسند همچون اقماری به فواصل معین به دور این خورشید تابناک هدایت و رحمت به گردش در آمده، چراغ روشنی بخش هدایت دیگر بندگان میگردند . اگر به دوران زحمت ، تلاش و سختی آن حضرت  در راه انجام رسالت و هدایت خلق نظری بیافکنیم به وضوح مشاهده میکنیم ایشان برای رسیدن به اهداف الهی عقل و عمل را سرلوحه کار خود قرار دادند و دعا و معجزه را منوط به خواست الهی گذاشتند ، یعنی آنکه برای به دست آوردن هر پیروزی از توانمندیهای شعور وهوش وبازوی  خود و اطرافیان و یاران بهره گرفتند و دست یاری به سوی خلق مورد هدایت دراز کردند . شمشیر علی (ع) ، دارائی  خدیجه (ع) ، اعتبار و حمایت ابوطالب (ع) ، ثروت ابوبکر ، ذکاوت سلمان ، قدرت عمر و همت دیگر یاران را به کمک طلبیدند و از پس حمایت ومساعدت نزدیکان و همت والای خویش در زیر سایه حق عزوجل اسلام را پی ریزی نموده ، پرورش داده و صلابت بخشیدند بدون آنکه لحظه ایی به اراده الهی شک کنند . با اطمینان وایمان هر مصیبت ورنجی را به جان خریدند وهر طالب هدایتی را در سختیها به یاری دعوت نمودند، تا ایمانش را به کمال برسانند در حالی که خود باور داشتند این کمال خواست خداست و محقق خواهد شد، جز برای آنانکه غرور ورزیده و به گمراهی رفتند.یا در مثالی دیگر: ندای هل من ناصر ینصرنی سیدالشهدا امام حسین (ع)  که تا ابد در تاریخ طنین  انداز گردیده تقاضای کمک و حمایت است  . برای رسیدن به بالاترین اهداف انسانی یعنی عشق به معبود و آزادگی . حسین(ع) به تحقق اراده الهی باور داشت و این باور اوو یارانش را بسوی شهادتی ابدی در تاریخ بشری رهنمون ساخت، گذشتن از جان شیرین سخت و بزرگ است اما با شکوه تر و سختتر آنست که دل از جگرگوشگان وعزیزان برگیری و شاهد شهادت و اسارت فرزندان و عزیزانت ویاران باشی تا اوج یقین و ایمان به خواست الهی  را به امر معشوق یکتا به تصویر کشیده ودر بین ستاراگان هدایت بی همتا گردی ،در حالی که با یک بیعت تقیه گرانه میتوانی جان به سلامت ببری. عظمت قیام کربلا در جانبازی شهدای آن نیست بلکه در پاک باختگی و تسلیم هرآنچه مورد عشق و محبت است به عشق حضرت دوست قرار داشته و  آن را معنا میبخشد تا آنان که طالب هدایت هستند اوج تعالی را به دیده دل مشاهده نموده و به یقین دست یابند تا ندای یاری حسین(ع) را در طول تاریخ لبیک گویند.حال من و امثال من که  ما میشویم برای احیای آزادگی انسان، که ضامن بقائ آن خداوند است، همه معتقدین به خواست الهی را به  یاری می طلبیم تا فقط درست انتخاب کنند، که مدد نمایند خویش را یا درکنج تاریک تنهاییشان پوچ و اسقاط گردند. تقاضای کمک از اهل آن لازمه انسانیت است. چنانکه بزرگان کمال انسانی دست یاری بسوی بندگان خدا دراز کردند. وقتی تاریخ را ورق میزنیم با حیرت به اقوام ومللی که هیچ تاثیری در سرنوشت خود نداشتند مینگریم.غافل از  اینکه آیندگان از سکون و سکوت دانسته ما مات ومبهوت خواهند ماند. در نهایت آن شود که خداوند جبار خواهذ ولی آنچه مورد محاسبه واقع میگردد همت انسانهاست در برابر بی قیدی وپوچی انسان نماها.  نکته حساس و مهم مطلب این است که از چه کسی و در چه زمانی و برای چه هدفی کمک بخواهیم ، اگر گرسنه ایم، تقاضای غذا از اهل آن واجب و عقلانی است ، اگر  برهنه ایم واجبتر، اما اگر همچون قوم بنی اسرائیل که پس از رهایی از ظلم فرعون از موسی(ع) تقاضای غذا کردند، مرغ و ترنجبین از سوی خداوند روزی آنها شد، طمع ورزیده  سیر و عدس و غیره از موسی(ع) طلب کردند .که اینگونه توقع حتی از خود خداوند هم خواری و ذلت می آورد تا چه رسد به بنده خدا ، زیرا این نوع کمک گرفتن حاصل قلیان طمع و سست عنصری انسان است . اگر برای دستیابی و رسیدن به مدارج والای انسانی و آگاهی وآزادگی به اهل آن متوسل شویم وحمایت ویاری آنان را خواهان شویم نه تنها مورد منت نیستیم بلکه منتگذار هم هستیم ،  چون کمک کننده را در به ثمر رسیدن یک ارزش والای انسانی سهیم کرده ایم . امروز روز شناخت ارزشهاست و زمان انتخاب خیر از شر، نور از ظلمت، آزادگی از بند و تغییرمسیر زندگی.بهتراست در اینجا شفافتر روشن شود که روی سخنم با کسانی است که تحریم انتخابات را بهتر ازاستفاده از فرصتها میدانند . هدف توجیه بد و بدتر نیست بلکه باید اندیشید من اگر بنشینم ، تو اگر بنشینی چه کسی بر میخیزد ؟پر واضح است ، آنکه از ما نیست.حال اگرکسی هدف والایی را حمایت کند و توان انجام آن را داشته باشد اولاً انجام وظیفه کرده (چون انسانیت یعنی ایجاد آسایش برای خود واطرافیان در حد امکان )، ثانیاً ثواب دنیا و آخرت را برای خود خریده وروحش را از قید وبند روزمرگی و بی تفارتی آزاد کرده ، ثالثاً خود را وارد آزمایشی الهی کرده که از نتیجه قبولی آن خبردار و مسرور می باشد ، رابعاً اعتماد به نفس خود را بازسازی و تقویت کرده که این اعتماد انرژی مثبتی را حاصل می سازد که باعث جهش در زندگی  می گردد و بخل در ادای وظیفه  باعث تباهی این انرژیست . کلام آخر: ما ایرانیان برای به دست آوردن آزادی قیام کردیم ولی بنام آزادی و با شعار رهائی آزاده گی فرد فردمان را به یغما برده وآن را به تاراج گذاشتند وامروز بسیاری بخاطر جلوگیری از تکرار این فاجعه و بسیاری از ترس قربانگاه آزادی ترجیح میدهند در عزلت خویش پوچ و بیهوده بپوسند و در روزمرگی خود تباه شوند . با نگاهی دقیق و به دور از ریا، تعصب،غرورو توهم در جامعه چه میبینیم ؟ ملتی را مینگریم که برخی درموردشان به این باور رسیده اند که میتوان با یک وعده پنجاه هزار تومانی حمایت و رائ آنان را خرید . چرا چون آزادگی پژمرده، و روح آزادی و آزاداندیشی در اسارت حرص و طمع مردمان به زنجیر کشیده شده . چون مردمان فراموش کرده اند روزی هرکس از قبل در خزانه الهی مقرر گردیده وبا وعده سر خرمن پنجاه هزار تومانی کم یا زیاد نمیشود. چه میبینیم یق و به دور از ریا، تعصب،غرورو توهم  بسیاری از ترس قربانگاه آزادی ترجیح میدهند در عزلت خویش پوچ و بیهوده بپوسند و د(اما یک توضیح در مورد روزی: روزی هر موجودی در خزانه الهی معین گردیده و در زمان ومکان خودش به صاحب آن میرسد زمان آن ناشی از مشیئت الهی و مکان آن حاصل حرکت و تلاش فرد است و اگر کسی سستی پیشه کند در زمان ادای روزی در مکان آن قرار نمیگیرد.و همچنین آنچه مازاد بر روزی حاصل میشود یا امانت است یا نتیجه طمع ؛ که ردکردن امانت واجب وذخیره کردن طمع مکافات دارد. البته بعضی کم روزی وبعضی دارای روزی وسیع میباشند تا برخی وسیله آزمایش برخی گردند. دیگر آنکه منکرات و گناهانی که فرد در حق خودش میکند یعنی خود را آسیب میرساند سبب تباهی روزی میگردد. و اما برکت در روزی، خواندن به همراه فهم قرآن وسایر کتب الهی (کلام الله) وصدقه به همراه دعا باعث برکت  و فراوانی وسیعی در روزی میگردد.)ولی با آنکه همه مردم بارها وبارها تجربه کرده اند بعضی مواقع هزاران سعی شان برای رسیدن به آنچه روزیشان نبوده ،تباه گردیده و گاهی آنچه را که هرگز برایشان متصور نبوده، روزیشان شده ،بازهم آزمندانه و حریص در پی تصرف روزی مقدر خویش آسایش خود و دیگران را ضایع می نمایند. میخواهم فریاد بزنم ،فریاد بزنم ،فریاد بزنم اما  انگار استخوان در گلو دارم، ای مردم ازهر گروه ودسته ،ازهر مرام ومسلک، از هر قوم وطایفه، وتابع هر دین و آیینی هستید واز هر مرشدی که خط میگیرید ترک صحنه انتخابات افتخار نیست، شناسنامه بدون مهر ارزش نیست ، لاقیدی وبی تفاوتی هنر نمیخواهد ،  خانه نشینی و سستی همت نمیخواهد . فرار ازرای دادن مبارزه نیست. آنانکه در جای امن ودر کشور هایی که در توهماتشان خانه آمال وآرزوهای پوچ وواهیشان بوده زیر سایه شیطان ترس پناه گرفته اند و شعار براندازی سر میدهند انسان نماهای بی ارزشی هستند که در مقام امتحان به هر خفتی تن میدهند . خیانت پیشه و دشمن انسانت هستندو هرگز جز به حرص و آزمندی خود نمی اندیشند . چه ما رای بدهیم و چه رای ندهیم ، چه با سستی وکاستی در خانه بنشینیم و سر در برف فرو بریم ، ویا برای احقاق حق قیام کنیم ،محقق گردد آنچه را که حضرت دوست خداوند باری تعالی مقدر فرموده فقط این ماییم که باید دقت بنماییم که مورد امتحان الهی هستیم.بدترین جانوران نزد خداوند کسانی هستند که تعقل نمیکنند.                                                            والسلام          صادق بهکامیان ـ20/2/88 Behkamiyan@yahoo.com     
دسته ها :
يکشنبه بیست و هفتم 2 1388

اگر تنهاترین تنها شوم باز هم خدا هست
هشدار ؛ به شما موکداً هشدار می دهم از زمانی که راهی برای بازگشت وجود نخواهد داشت ، نادانی سنگی در چاه می اندازد و صد عاقل از در آوردن آن عاجز می مانند .
ای حاکم بزرگ اینچنین مباش چون بعید می دانم از پس این ندانم کاریها و این بازار نادانی عقلی برای عاقلی و عاقلی برای جبران بماند تا چه رسد فرمان را .ای زاهد ظاهر پرست به چه دل خوش کرده ای ؟ روزگار حکومت کوتاه است ، آن مقدار که حتی ارزش پشت دست به دندان گزیدن هم ندارد . پس بدان و آگاه باش در این سراب قدرت نه سایبانی خواهی یافت که دمی بیاسائی و نه کفِ دستی آب که عطش هولناک خودرا خاموش سازی . پس این کاروان را به کاروان سالاری که لااقل یکبار بیابان دیده و شریک دزد هم نبوده باشد بسپارو خود و جماعتی را نجات بخش باش ، هر چند به سختی او را خواهی یافت ، امّا غیر ممکن نیست .
به بیراهه رهسپارید ، امّا تنها نیستید بلکه ملتی را به کمینگاه هلاک خواهید کشاند و در این کمینگاه تیرهای زهرآلود بسیار از هر نوع بر سر ما خواهد بارید و به سختی اندک گروهی از آن رهائی خواهند یافت .
به کجا چنین شتابان ، اندکی تأمل کن و از رفتن بمان و به عقب نگاه کن ، ببین کجا بودیم و به کجا رسیدیم. هر آن کس که قصد خیر داشته و پاک دل باشد اگر بفهمد و بداند که چه بر سر این ملت آمده بغض او را خفه خواهد کرد .
تأمل کن به بد بیراهه ای رهسپاریم ، هر چند نخواهیم با این سیلاب خروشان ویرانگر همسو و همسفر باشیم ، فریاد از دلسپاری ماو جبر زمانه. آیا هنوز باور ندارید که جز شعار وفریب در ذهن نپرورانده بودید و جز خِسران و ندامت باری بر نخواهید گرفت و از این کشتِ عظیمی که کرده اید بد میوه ای به ثمر خواهد نشست. ای کاش بذر بر سنگلاخ بر شورزار بر مرداب می ریختید . افسوس که تخم نفاق و فتنۀ شما بر حاصلخیزترین زمین های باور مردم پاشیده می گردد و روزی که این بذرها به ثمربنشیند باید به حال ایران فراوان گریست .
این فتنه که درجان وسرشت مردم افتاده ذوالفقار علی را هم کُند می کند تا چه رسد به قلم و تیغ شکستۀ ما.
در میخانه ببستند خدایا مپسند که در خانۀ تـزویـر و ریـا بگشایند. بهکامیان
دسته ها :
يکشنبه بیست و هفتم 2 1388
X